تعلیم خط نستعلیق و قواعد آن (بخش سوم)

سطح - سطح جزئی است در حروف و پاره ای از کلمات که چون ناظر خط بدان بنگرد، حالت خشکی در او در یابد مانند اوایل و منتهای مدات و بعضی دیگر چون فا و تای مفرد مانند: (ف) و (ت) و جز آن. و در این مقام اختیار قلم به دست نویسنده می باشد و مهارت او از اینجا آشکار می گردد.

 دور ــ اما دور و آن کیفیتی است بر خلاف سطح و در این مورد حالت رطوبت و چربی و نرمی کلک و تبحر نویسنده غالباً محسوس و آشکار می گردد و نگارنده را که در نوشتن دو قلم نستعلیق و شکسته دستی دارد، عقیده بر این است که این خط از دیگر اقسام خطوط بیشتر دور دارد و به این معنی که شاید بیش از پنج دور - دور - و تقریباً یک دور سطح داشته باشد. قلم نویسنده بیشتر به دور حرکت می کند و تسلط وی را نشان می دهد.

صعود مجازی - صعود مجازی آن باشد که قلم از تحت به فوق حرکت کند چنانکه حرکت او غیر مستقیم باشد مانند انتهای دوائر که آن را اهل خط شماره نیز گویند و دیگر چون منتهی الیه (ت) و (ن) نزول مجازی (حقیقی) و نزول چنین است که قلم از بالا به پائین حرکت نماید و حرکت او راست و مستقیم نباشد به سان ابتدای مدها و آن را شرایط بسیار و محتاج به ممارست و تکرار است.

اصول: اصول حالت و کیفیتی بوده باشد که از لحاظ اعتدال در تراکیب اجزای تسعه و ایجاد شرایط مندرج در آنها که فوقاً اشاره کرده ایم به دست آید و خطوطی که مراتب نه گانه مذکوره در او باشد آن خط با ارزش است و از زمره نفایسش شمارند و همچنین متذکرند که اجزای تسعه که شرح آنها بیان کرده شده به منزله جسم و اصول به منزله جانست و تشخیص اصول جز برای اهل فن که خود به علم و عمل آن آشنا و محیط باشند میسر نخواهد بود.

صفا - اما صفا و جلوه آن در خطوط حالتی است که موقعی که در خط صفا و صافی پدید آید طبع آدمی از نظر کردن بدو شکفته و خاطر آدمی را انبساطی حاصل شود و به قولی چشم از دیدن آن نورانی گردد و لازم به یادآوری و تذکر است که این صفت رکن مهمی در خط بوده باشد و مهارت نویسنده در این مکان معلوم می شود و اکتساب و تحصیل آن بی وجود صفای قلب صورت نپذیرد همچنانکه در این باره گفته شده: (صفای خط از صفای دل است)

شأن - آخرین کیفیتی است که چون در خطی به وجود آید نویسنده را آن چنان مسحور تماشای خط خویش کند که گاه در بعضی مواقع اتفاق افتد نویسنده دیگر نتواند عمر خویش را جز به خط مصروف دارد. و نیز نخواهد جز آن به صنعت دیگری پردازد و شک نیست که این گونه خط را نزد اهل فن چنان شأن و منزلتی است که هرگاه آن را احتیاج به قیمت افتد. قیمت های گزاف بر آن گزارند و چون اوراق زر به همان مبالغ بخرند و به قولی دیده شده است که گوهرهای گرانبها در قبال چند سطر یا چند صفحه از این قبیل خطوط پرداخته اند – به این ایمان که جمادی چند داده اند و جانی خریده اند و هرگز از چنین معامله ای نادم و پشیمان نبوده اند و البته این خطی است که تمامی قواعد دوازده گانه و سایر شرایط لازمه در او باشد. نویسندگان دوره پیش از یاقوت مستعصمی پنج چیز دیگر را از جمله اجزای خط نامیده اند اما یاقوت مستعصمی آن اجزاء را جزء اجزاء دوازده گانه نشمرده و آن اجزاء بدین شرح است: سواد - بیاض - تشمیر - صعود حقیقی - نزول حقیقی.

رای اهل خط آن است که صناعات و علوم را می شود با عضو ناقص تحصیل نمود به غیر از خط که حتماً بایستی تمام عضو آدمی از چشم و گوش و دست و پا صحیح و سالم مزاج نیز معتدل و عقل کامل و خلاصه کلیه اسباب سلامت موجود باشد. بدین توضیح که با یک چشم کور وگوش کر هم و بعضی عیوب اعضا می توان در صناعت حسیه اکتساب کمالاتی نمود ولی چون خط هنری است بسیار ظریف و دقیق که مبالغه نیست حتی با یک چشم نابینا نیز نمی توان به مدارج عالی خط صعود نمود و خصوصاً احتیاج به چشم بی عیب و یا دست سالم خواهد داشت.

نستعلیق - بطوریکه در کتب مربوطه آمده نخستین کسی که خط نستعلیق را اختراع کرد مولانا میرعلی تبریزی بود که این خط را از خط نسخ و تعليق ایجاد کرد. مولانا سلطانعلی مشهدی نیز که خود از متشرعین خط و خوشنویسان طراز اول زمان خود بود در این بیت این موضوع را تصریح کرده است:

 

نسخ تعلیق اگر خفی و جلی است واضع الاصل خواجه میرعلی است

 

خط نسختعلیق (که مراد همین نستعلیق خط متداول کنونی است) خطی است در کمال جمال و آموختن آن در غایت اشکال - زیرا تحصیل این خط بی وجود استاد کامل و عاری از بخل و حسد صورت پذیر نیست. و بدین لحاظ کسی که طالب باشد این خط را فرا گیرد اگر ممکن شود باید استادی چنین که گفته شد بیابد و آنگاه ملازمت او لازم و واجب شمرد و لااقل در هفته یکی دو بار تعلیم لازم بگیرد و دستورات کتبی و شفاهی وی را غنیمت بداند و درست عمل کند و مؤلفین و مصنفین گذشته در آثار خود گاهی متذکر شده اند که چنانچه وقتی از طرف استاد اثر حسادت که شیوه جبلی برخی از صاحبان کمال و هنر است ظاهر گردد متعلم باید مأیوس نگردد و همچنان در طلب هنر ساعی باشد و دست طلب باز ندارد. به قول نویسنده ای خطاط و ذیفن که: (قدم سعی از طلب نکشیده به انواع تملقات شایسته با استماع کماهی تعلیم ننماید) چرا؟ برای آنکه مشق کردن بدون تعلیم جز رنج بیهوده ثمری نخواهد داشت و مصداق آب در غربال کردن است. و از این رو گفته اند، اول تعلیم و بعد از آن مشق.

الحاصل هر سطری که استاد به منظور تعلیم به شاگرد می دهد. شاگرد باید پس از استفاده کامل از تعلیم رموز خط و طرز گردش حروف و درك راه قلم و خلاصه نحوه نوشتن سطر استاد را در چند صفحه نزد خود مشق کرده و دست را برای تحریر چند سطر پاکیزه و به اصطلاح پاک نویس به منظور ارائه به استاد آماده کرده سپس همان سرمشق را در کاغذی علیحده دو سه سطر از روی کمال دقت و عین آمادگی دماغ نوشته و از روی خط استاد نقل کند و در وقت مناسب به نظر وی برساند. و بار دیگر متوجه دستورات جدید استاد و کوشا به رفع عیوب مأخوذ گردد تا آنگاه که بنای خط بر اسلوبی متین و پایه محکمی استوار گردد و خود بتواند بدون نقصی با مهارت تمام نيکو بنویسد.

سپس رساله ای کما بیش در حدود پنجاه صفحه ای به دست آورد با قلم متوسطی، (یعنی از قلم کتابت قدری درشت تر) به نوشتن آن رساله بپردازد تا به این روش در ضمن مشق در تحریر اجزاء قواعد و شرایط تعلیم خط که طبعاً مجری می دارد پخته گردد و این طریقه را بزرگان فن خط در همه مورد عمده کار می شناسند و البته در کتابت چنانچه مدات کوتاه تر و دوایر کوچکتر مرقوم شود پسندیده تر است و مد که مراد از آن کشیده است به هیچ وجه نبایستی در اوایل و اواخر سطور واقع گردد و مثلاً کلمه سه که پیش از آن حرف دیگر نبوده باشد باید حتماً غیر ممدود نوشته شود به خلاف لفظ کشتی و امثال آن که ممدود نویسی آن در اول سطر مجاز است.

اما حتی المقدور کلماتی که به جهت کشیده نوشتن کاتب اختیار می کند باید حروف و کلماتی را ممدود یا کشیده بنویسد که خوش نما و زیبا جلوه کند و به مورد باشد. بُعد یا (عمق) حروف کلمات بیش از یک نقطه مجوز ندارد و سطرها طوری باید به کرسی نشانده شود که در صورتی که از میان ابتدای کلمه ی سطر خط مستقیمی رسم کنند به وسط کلمه آخر مماس شود و در هر سطری از سطور بیشتر از دو سه مد ننویسد. و کاتب باید دو نکته را لازم شمارد. یکی آنکه از ترقیم دو مد(کشیده) پیاپی یا نزدیک به هم جداً احتراز کند و دیگر آنکه مد سطر دوم را به هیچ روی محادی سطر اول قرار ندهد مگر وقتی که نویسنده لاعلاج باشد و دیگر آنکه هر چند کلمات را جمع و جور به فاصله یک نقطه سفیدی مرقوم دارد محسن تر خواهد بود و اصولاً بنای فواصل بین حروف و کلمات (منفصل) باید از مراعات یک نقطه نسبت به همان قلم تجاوز نکند و نسبت بین فواصل دو سطر یا(سطور) با يك قلم باید به اندازه ای باشد که بتوان بین آن دو سطر مورد نظر با نصف همان قلم که از طول قلم قطع شده باشد به آسانی با وسعت کافی و طبیعی سطری نوشت.

على عليه السلام فرمود: لكاتبه عبيد الله ابن ابى رافع الق دواتك واطل جلفة قلمك

و فرج بين السطور و قرمط بين الحروف فان ذلك اجدر بصباحة الخط.

و حواشی چهار طرف کاغذ را باید به تناسب قلم و اندازه صفحه انتخاب نمود و یکی از واجبات در این کار آن است که کاتب تا حد ممکن و مقدور از سرعت در هنگام کتابت بپرهیزد و کوشش کند که سطر دوم بهتر و زیباتر از سطر اول و سطر سوم بهتر از سطر دوم نوشته شود و با انجام شرایط و دستورات فوق بدیهی است چنین شخصی به اندک زمانی به مقصود خود نائل خواهد گردید و نیز کاتب یا نویسنده مورد بحث در همه اوقات باید نوشتن با قلم متوسط را در مشق ترجیح دهد، خصوصاً مادام که خط او ترقی لازم ننموده باشد با قلم جلی ننویسد که گفته اند خط را سست می سازد و عمده پایه ترقی در خط نستعلیق حروفات آن است و تا زمانی که خط پخته نشود و کرسی مطابق اسلوب نباشد چلیپانویسی (کج نوشتن سطور) ننماید و منظور از کرسی، تحریر حروف و کلمات به جای خود است و از اوقات شبانه روزی مجربین فن خط و متشرعین عالم این صنعت مواقع غروب را مناسب دانسته اند خصوصاً شب را که: اوان خلوت و زمان فراغت است و حواس انسانی به طور کامل متوجه خط نویسی می شود و اکثر استادان خط شاگردان خود را به کثرت جلی نوشتن تشویق و ترغیب می نمایند زیرا مشق جلی به موقع خود خط را پخته می گرداند و تکرار و مداومت در این زمینه مایه ترقی است.

ولی تشخیص اینکه چه وقت مساعد برای درشت نویسی تلمیذ است با استاد است. و اما مکان خط نویسی را روشن و خالی از اشخاص باید انتخاب کرد و در صورت امکان محلی بهتر از صحرا و باغها و بوستانها نیست و اما در انتخاب کاغذ نیز باید سعی وافی نمود که بهترین کاغذ را به دست آورد. کاغذی که سفید و صاف و بی جرم باشد اولی تر از کاغذ الوان است و حتی المقدور کاغذ الوان نباید استفاده نمود و اگر الوان باشد یا اختیار شود باید تیره رنگ نباشد. به واسطه اینکه کاغذ تیره رنگ اعم از آنکه مشق روی آن بنویسند و یا کتابت کنند در هر صورت و مورد مایه اخفاء نیکوئیهای خط است و با این وصف معلوم می شود که کاغذ سفید از همه نیکوتر است و در صورتی که الوان باشد حتما باید نیم رنگ (کم رنگ) باشد خاصه برای نوشتن در شب به غیر از کاغذ نیم رنگ مجوزی نیست برای آنکه ملاحظه کاغذ سفید در شب قوه باصره را ضعیف می سازد ولی در روز نویسنده مجاز و مختار است.

و در مورد رنگ و نوشتن با مایعات رنگی مانند سفید آب و لاجورد و شنجرف و اکليل و امثال آن در کاغذ تیره رنگ قابل استحسانست.

بباید دانست از نخستین لحظه ای که شاگرد - در مقابل استاد به تعلیم و آموختن خط می پردازد با توجه به آداب و شرایطی که تا اینجا باز گفته ایم دست کم تا سالی نباید به خط استاد دیگری بنگرد برای اینکه چه بسا شیوه اصلی خود را که در آن هنوز به کمال نرسیده از دست می دهد و در شیوه های مختلفی که در خلال تماشای خطوط نظر او را به خود جلب کرده گمراه گشته و این باعث بطوء کلی در پیشرفت او می گردد.

و به واسطه نوشتن خطوط خفی و متوسط و جلی، قلمی باید انتخاب نمود فراخور حال، مثلا برای انتخاب قلم خفی (ریز) و قلم جلی (درشت) باید تناسب کلفتی آن را در نظر گرفت و اما مشخصاتی را که باید در آن در نظر گرفت اینهاست: قلم خوب باید پخته و رسیده باشد و نارس و خام نباشد. رنگ آن نه سرخ سوخته و نه سفید و نه سیاه و یا زرد نباشد. رگ های پوست آن راست و هموار بوده و پیچ نداشته باشد و قدش باید بلند و با اعتدال باشد نه سست و سبک و یا بی اندازه سخت نباشد زیرا گفته اند.: در قلم شش سین وجود دارد که سه تای آن حسن و سه ی دیگر قبح است.

 

سرخ و سنگین و سخت نیک بود سبک و سست یا سیاه بد است

 

اما تراشیدن قلم این جزء را بعضی به دو تیغه و عده ای هم به سه تیغه قلمراش مذکور داشته اند که صورت گیرد.بدین نحو، اول برداشتن فتح قلم یعنی برداشتن قسمت اولیه از روی قلم و هموار نمودن روی قلم با تیغه ای که پهن و سطبر است دوم خالی کردن پهلوهای آن را با تیغه باریک میان قلم تراش، تا سر قلم تیز و تند گردد. سوم قط قلم و اما شرط قط زدن نیز با تیغه تیز باریک دم (باریک دهنه) قلم تراش باید انجام گیرد تا صاف و هموار گردد و تراشیدن قلم بسته به شش امر است که آن را اجزای سته نامند و عبارت است از: فتح و شق و انسی و - وحشی و مغز و قط.

فتح روی قلم برداشتن را گویند و باید که محرف باشد و اگر قلم به اصطلاح خوشنویسان خفی و یا جلی باشد می باید به اندازه ده نقطه آن قلم فتح مقرر شود و اگر قلم جلی باشد می توان فتح را قدری کوتاه تر قرار داد. شق شکافتن وسط سر قلم است (که آن را فاق نیز می گویند) و بهترین شق یا شقوق آن است که انسی و وحشی برابر باشد به عبارت دیگر کاملاً از وسط شکافته شود و قط آن است که سر قلم را پس از تراشیدن روی نی یا چوب بلوط یا شاخی که حتماً نرم باشد گذارند و تیغه تیز باریک اندام قلم تراش را بر پشت تيغه می گذارند و  انگشت ابهام را بر پشت تیعه قلم تراش می فشارند و قط می زنند و توصیه شده است قلمی که به این روش تراش و قط زده شود.

شایسته است قطزن باید از جنس شاخ باشد نه استخوان و عاج برای آنکه استخوان و عاج خیلی سخت بوده و باعث شکستن و کج کردن تیغه قلم تراش می شوند ولی شاخ نرم و ملایم مانند شاخ گاو و شاخ بزکوهی مستحسن این امر است. و معروف است که مرحوم میرعماد حسنی قزوینی نی هندی داشته و اگر پیدا شود گویا از همه انواع مذکوره بهتر است و اما شرط مغز آن است که به قدر یک دانگ قط قلم باشد و یا یک دانگ و نیم نسبت به شش دانگ قلم و متجاوز این اندازه درست نیست و دیگر گفته اند کاتب حتماً می بایستی خودش قادر بر این امور که تراش قلم است باشد:

 

ز کاتب این صفت نیکو نباشد که کلکش را کس دیگر تراشد

 

و اینک از قول مولانا سلطانعلی مشهدی دو بیت راجع به قط قلم در اهمیت مراعات آن نقل می شود:

 

شرط قط دان که بی شمار بود هر که دانست مرد کار بود
قط محرف زنی خطا باشد متوسط کنی روا باشد