تعلیم خط نستعلیق و قواعد آن (بخش اول)

خط نستعلیق یکی از خطوط نوشتاری ایرانیان از گذشته تا کنون بوده است که به دلیل زیبایی خاص و منحصرش دارای طرفداران زیادی در سراسر جهان می باشد. این مطلب جامع و کامل در مورد خط نستعلیق و راه های آموزش آن و همچنین قواعد این خط دارای قدمت بحث می کند.

هنرور بباید به هر کشوری که بی وی نباشد شکوه و فری
هنرور چو جانست و کشور تنست جهان از فروغ هنر روشنست

 

به نام آفریدگار دانا. خدایی که با اراده توانای خود جهان را از کتم عدم به عرصه وجود آورد و هستی و حیات را به نیرو و قدرت کاملۀ خود کن، فیکون گردانید.

صورت پرداز کائنات و حیات بخش موجودات، بدیع السموات و الارض.

آنچنان خدائی که آدمیان را به خرد و دانش بر دیگر موجودات برگزید و به وسیله قلم به آنها علم آموخت و تقوی و فضیلت را جهت برتری آنها بر همگنان قرار داد.

نازل کننده. نون و القلم و ما یسطرون. که قلم را با دو – زبان، پیامبر نیکی ها و روشن کن اندیشه ها، و راهنمای بشریت به گنجینه های جهان ادب و دانش و ارمغان آور کالای سعادت و نیکبختی از نیستی به دیار هستی کرد.

پروردگاری که اگر خامه صد زبان برآورد و از آب های اقیانوس برای نگاشتن وصف وی مایه بگیرد، پرگاروار در دایره حیرت و سرگردانی فرو ماند. سنریهم آیاتنا فی الافاق .

اینک درود من به کسانی باد که روز و شب با قلم به سر می برند و بدان احترام می نهند و از نتایج آن به سود بشریت بهره گیری می نمایند . و درود من بر خوانندگان نیک پندار و نیک کردار که تشویق آنها، پاداش کوشش های فرهنگی نویسنده است . از خداوند می خواهم که زبان و قلم من همیشه به نفع جامعه بگردد و مرا در پرتو توجهات کامله خود از هر گونه لغزش و خطائی مصون بدارد. و آنگاه از آنجائیکه دوست شاعرم متذوق روشن ضمیر صاحبدل، احمد نیک طلب (یاور همدانی) مندرجات این رساله را موافق سلیقه خود یافت، به این مناسبت چکامه زیر را انشاد و مرا به شمول عنایت خود مفتخر گردانید . لذا از نظر ارتباط با موضوع در این جزوه مندمج و در این وجیزه مندرج می گردد. 

 

شد آشنا به دست من ای دوست تا قلم عمری مرا بشکوه سخن رفت - با قلم
ای از تو شهر بند سخت – جلوه گاه صبح وی از تو شام تیره جان - روشنا قلم
رونق فزای خلوت هستی صریر تست ای از تو بر سریر سعادت ، صفا قلم نور
نور و سرور دیده ی درد آشنا توئی داروی دردها تو و دار الشفا قلم
از هستی تو هست زبان زنده هر کجای وز تو هنر هماره به هر جا - بجا قلم
در پایتخت کشور شعر و سخنوری شاهنشه است خامه و فرمانروا قلم
چشم و چراغ خلوت جانبخش زندگی جانان قلم - جمال قلم - جانفزا قلم
آن کس که داشت الفت دیرینه خامه را عمری نداشت یک نفس از جان جدا قلم
تا نقش نون و القلم از دل رقم زند هرگز نکرد دامن دولت رها قلم
فر و شکوه شعر به نقش تو بسته است یک ره به وصف دوست مرا لب گشا قلم
 با رهروان راه هنر همرهیم- تا: راهی است (راهجیری) و تا رهنما قلم
 آن با صفا رفیق طریق وفا و مهر کز معرفت گرفت به کف بی ریا قلم
چونان که نقشبند نگارین خط تو بست شیرازه بند صفحه جان شد کجا قلم
رشک نگارخانه چین - باغ جان نمود دست تو - خامه تو چنین کرد یا قلم
خواهم ترا که تا به سرا پرده سها نور خداست روشنی و کبریا قلم
 مهر و مه است و اختر و انجم فروغ بخش رونق فزای عرصه ارض و سما قلم
عمرت به کام و ساغر عیش تو پر مدام ای داده نقد عمر - ره دوست با قلم
درملکتی که نیست قلمزن بارج نیست بیگانه آنکه داشت چو من آشنا قلم
یک دم مباد بی تو مرا عمر بگذرد ای آنکه پای بند تو کرده مرا قلم
 (یاور) چگونه بندد از این گفته لب فرو هرگز ترا مباد نشیند ز پا قلم

 

یاورا – به پاسخ منظومه نغز تو، صدق نیت و خلوص عقیدتم را عذرخواه آورده، باکمال فروتنی این چند شعر شکسته به هم پیوسته را که پرورده اندیشه و مبین احساسم می باشد ، به پاس قدردانی از صفا و صمیمیت، تو گرامی دوست دیرین، و گران مایه سخنور مضمون آفرین ، تقدیم می دارم. باشد که با لطف عمیم خود پذیرا گردی . دوستیمان خزان ناپذیر باد .

قلم

 

ای آشنای این دل درد آشنا قلم وی غمگسار و مونس و محرم - مرا قلم
ای بر سریر ملک، سخن افسر ادب چشم و چراغ خلوت دل را ضیا قلم
سحر آفرین سخنور آزاده (یاورا) شادم به لطف شعر و سخن کرد با قلم
ای در کف کفایت تو خامه مشک بیز زیبد به دامن تو شود مشکسا قلم
ای جلوه بخش خلوت شعر و سخن به فضل رونق فزای بزم فضیلت ترا قلم
ای سالک مسالک انسانی از شرف هرگز مرا نرفت طریق خطا قلم
نتواند آنکه، داد سخن داد همچو من آرد مدیح طبع تو با چامه یا قلم
ای در طریق علم و عمل مرشد و مراد تا رهنمون من توئی و رهنما قلم
یک ره به غیر مهر و محبت نزد رقم آی آشنا به دست من افتاد تا قلم
ای روشنی بدیده دل، ای فروغ جان چونان به چشم اهل نظر توتیا قلم
ای از تو جلوه های حقیقت به حق مراست آئینه دار خلوت پاك خدا قلم
سودای عشق داری و سرمایه هنر کالا ادب - متاع مناعت - بها قلم
مهر سپهر شعر و سخن نظم نغر تست دارد ز سوز ساز تو برگ و نوا قلم
افتد ز (راهجیری) اگر مورد قبول عمری به لطف دوست زند بی ریا قلم
گر ز آنچه گفته ام  نه دلم با زبان یکیست دست زمانه سازدم ای دوست با قلم

 

روزی که دانش آموزی بیش نبودم و مقدمات خوشنویسی را با شور و هیجانی که حاکی از عشق سرشار بدین فن ظریف بود در محضر خوشنویس ماهر میر موسوی کجوری مازندرانی آموختم ، تا ایامی که در کلاس های آزاد خوشنویسی هنرهای زیبای اسبق نزد میرزا علی اکبرخان کاوه با عشقی سوزان تعلم خود را دنبال کردم .

قضا را عارضه ای روی داد و استاد کاوه را سخت در بستر بیماری افکند، ناچار سالی چند که گوئی عمری دراز بود بین خط و من متارکه افتاد تا اینکه بار دیگر خدای خواست و توفیق رفیق راهم شد، کمر همت بر میان استوار کردم تا بار دیگر به تکمیل فراگرفته های ناقص خود پردازم. برای رسیدن به هدف غائی خویش شرف ملازمت حضرت افادت و افاضت مآب صاحب التعليم والقلم استادی آقا سید حسین میرخانی سلمه الله تعالى (فرزند ارشد مرحوم آقا سید مرتضی البرغانی خوشنویس رحمۀ والمغفره) که در رموز و فنون خط و خوشنویسی یگانه عصر و فرید عهد می باشد اختیار کردم و به مصداق: الخط نصف العلم .

با جهدی بلیغ چند سال دیگر علی الاتصال در تحصیل و تکمیل خط نستعلیق رنج وافر و مشقت متکاثر برده، به مودای من حسن کتابۀ بسم الله الرحمن الرحیم دخل الجنۀ بغیر الحساب و به مضمون عليكم بحسن الخط فانه من مفاتيح الرزق و: حسن الخط لسان اليدو بهجۀ الضمير – توفیق پیشرفت بایسته ای که مولود شوق و ذوق تمام و مالاکلام بود برایم در کسب و حصول امر خوشنویسی از رموز جزئی وکلی تعالیم آن از راه سمعی و بصری و عملی حاصل شد تاجائیکه به خواست خداوند مهربان در مکتب فایض الجود استاد - در قلم نستعلیق و شکسته مرا فی الجمله تبحری حاصل گردید.

دوستی از دوستانم را که اعتقادی در این جمله پدید آمده بود روزی مرا گفت که مجموعه اطلاعات و تجربیات عملی و اکتسابی خود را از آنچه از استادانم شنیده و دیده و یا آنچه در بعضی از نسخ و رسالات به نظر رسیده بود همه را در اوراقی چند ثبت و رساله ای ترتیب نمایم که در عین آنکه حین احتیاج برای پیشرفت خط نو آموزان و استفاده آنان مفید مقصود باشد نیز رضایت خاطر ارباب فضل و هنر و صاحبان قلم ملحوظ گردد. در اینجا لازم می داند که ما صدق: لان شکرتم لازیدنکم - از تشویقات او سپاسگزاری نماید.

لهذا چنین پنداشتم که تقاضای آن دوست بزرگوارم را که حقوق فراوانش بر ذمه من است اجابت کنم و با اجابت این مسئول در حدود توانایی خود خدمتی هم به فرهنگ کرده باشم و از سوی دیگر معلومات خود را به مفاد کان لم یکن شیئا به هدر نسپارم که: الانسان جائز النسیان .

نویسنده سعی کرده ام حتی المقدور نکات عمده و لازمی را که برای تربیت نوآموزان و آشنایی علاقمندان به خوشنویسی لازم است و نیز انتباه خاطر عموم فرهنگ پژوهان، به طور اختصار یاد کنم وشطری از این مقوله به جا گزارم، تا کسانی که تعلق خاطری بدین هنر شیوا دارند با مراجعه بدین نوشته ها فی الجمله اطلاعاتی کمی و کیفی و معیاری از قواعد ذیربط آن در دست داشته باشند .

آری ذکر آنچه نوشته می شود به اختصار است و چه بسیار مطالبی هست که بیان همه آنها مرا از اصل مقصود که به دست دادن قواعد خط به طور خلاصه هست باز می دارد و کسانی که بخواهند به تمام اصول و رموز این فن ظریف دست یابند، باید خود درک محضر استادی مسلم نمایند که آنچه نوشته و بیان شده اشارتی بیش نیست. تقاضا میکنم چنانچه فضلا و صاحب نظران ایرادی و انتقادی در بیان این قواعد به نظرشان می رسد به جای اینکه غمض عین و چشم پوشی کنند. لطفاً بر نویسنده منت نهند و از نقایصی که محتملاً رفته آگاهم فرمایند تا با قبول منت از آن بزرگواران در رفع آنها بکوشم .

آنچه درباره ابن مقله از بزرگترین استادان فن شریف خط و از واضعین انواع مختلف خطوط باید گفته شود در قسمت تاریخ خط این کتاب یاد کردیم، که تکرار آنها زائد است ولی به طور ایجاز بازگو می کنم که این مرد هنرمند ، شش نوع خط ایجاد کرد و همو بود که برای تسهیل خط مدار آن را بر دائره و سطح نهاد و از خط کوفی خطی ایجاد نمود و آن را محقق نام کرد و آن را خوش نوشت و کتاب را بدین خط آشنا کرد و تعلیم فرمود تا آنجا که همگی مصاحف و کتب خود را بدان خط نوشتند.

چون خط کوفی دارای چهاردانگ و نیم سطح و یک دانگ و نیم دور بود پس یک دور به جهت آن خط افزود. و خط ریحان را وضع کرد و در این خط به استثنای حرف (یا) با جزئی تصرف که اکثر كلماتش تابع خط محقق بود (زیرا که اصول هر دو یکی است) و فقط در حرف (یا) که دور آن بیشتر از (یای) محقق بود. این قلم را نیز به جمعی تعلیم داد و مردمی خوشنویس این خط شدند و این خط شیوع یافت، آنگاه خط ثلث ریحانی را از خط ریحان بیرون آورد و این خط را نیز جماعتی به تعلیم وی خوش نوشتند.

سپس در نتیجه بعضی تصرفات در خط نسخ خط دیگری به نام ثلث به وجود آورد و آن را نیز به مردم آموخت و خوشنویسانی در این قلم پدید گشتند و آن دارای دو دانگ دور و چهار دانگ سطح است و این خط بین اکثری از مردم انتشار یافت و بیشتر کتاب مصاحف و کتب را با آن خط نگاشتند . بعد به حسن طبع سلیم و فکر مستقیم خط نسخ را که تابع قلم ثلث است از خط محقق بیرون نویس و وضع نمود و مدار تعلیمش را بر نقطه بنیان نهاد و از برای این خطوط قاعده دوازده گانه را معمول و مقرر داشت که از آن رویه تعلیم یابند و قالب حروف آنها در نسبت به یکدیگر بزرگ و کوچک نشود و تفصیل این دوازده قاعده را در صفحات آینده خواهیم نگاشت.

ابن مقله این قواعد را در سیصد و ده هجری در زمان المقتدر بالله و وزارت ابن فرات وضع کرده و فرمان داد قرآن را به خط نسخ نوشتند و خط محقق و ریحان و معقلی را در سر سوره ها مکتوب داشتند این قلم را از آن رو نسخ گفته اند که بعد از ایجاد آن، خطوط دیگر منسوخ گردید و نوشتن کلام الله مجید منحصر به آن خط گردید و از آن جا که طبع ذوقمند او همواره در ایجاد خط و ترتیب و تزئین آن مصروف می شد چون خواست که کتابت قرآن از سائر مکتوبات ممتاز گردد، لذا خط توقیع را پدید آورد که نصف آن سطح و نصف آن دور می باشد قضات سجلات و توقيعات و دیگر چیزها را بدین خط می نگاشتند و دیگر خط مستحدثه او رقاع بود که آن هم نصف دور و نصف سطح دارد چرا که تابع قلم توقيع است و رقعه ها و عناوین کتب و فی المثل احکام را بدین خط می نوشتند و همه این خطوط در زمان آن مخترع بزرگ و نامی شایع گشت تا ظهور ابن بواب بغدادی از شاگردان ابن مقله که او در فرا گرفتن خطوط تا آنجا ترقی حاصل کرد که شبیه استاد خود نوشت اما این استاد کامل پس از آنکه به تحصیل اقلام خطوط پرداخت و در این صنعت به کمال رسید قواعد دوازده گانه را در خط خویش مجری نمود.

بدیهی است که علم خط و صنعت کتابت در میان نوع انسان فضیلتی بزرگ است و هنری است شایسته و عظیم و بی شک این فن نیز مانند سایر علوم و فنون بی مدد راهنما و معلم مشاق شایسته صورت نبندد و تمشیت نپذیرد:

اعلم ان الخط مخفی فی التعلیم الاستاد و قوامه بکثرۀ المشق و ترکیب المرکبات و ترک المنهیات و صفاوه بصفاء الباطن و حسنه بحسن نیۀ. و چنانکه همه می دانیم کل شیئی فی القرطاس ضاع . و در برخی از متون مسطور است که اولین کسی که بعد از آموختن اسماء موافق آیه کریمه : و علم آدم الاسماء کلها . خط عربی و سریانی را نگاشت حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام بود. موافق آیه مبارکه : علم بالقلم و مطابق این حدیث که : اول ماخلق الله تعالى القلم ، قال له اکتب فقال يا رب ما اکتب ؟ قال اکتب علمى فى خلقی الى یوم القیامه... فجری القلم بما امره - اول چیزی که حضرت باری تعالی جل شأنه خلق فرمود قلم بود.

پس بدو امر کرد بنویس . گفت: خداوندا چه بنویسم ؟ امر شد بنویس احکام مرا در مخلوقات من تا روز قیامت. یعنی: علم الانسان ما لم یعلم را خداوند جل شأنه بیاموخت. و بعض دیگر هم گفته اند: اول کسی که خط نوشت ادریس نبی علیه السلام بود. نگارش را به آدم و علوم را به قلم ذکر می نمایند . غایبان را به نامه خبر دهند که از آنچه آگاهی ندارند ، از مسطورات قلم به دست آورند و همچنین فرموده: نون و القلم و ما یسطرون مطابق قول مفسران است که :ن، دوات، و القلم: قلم کتابت و ما یسطرون خط بوده باشد.