میرعماد بزرگترین استاد مسلم خوشنویس ایران

هنرمند هرجا رود قدر بیند و در صدر نشیند.

میرعماد حسنی سیفی قزوینی (۹۶۱ – 1024 هجری قمری) از سلسله سادات گرام حسینی قزوین و از خوشنویسان مشهور و استاد چیره دست خط نستعلیق در عهد شاه عباس بزرگ صفوی 996- 1038 و شهره آفاق و معروف اقطار است. اجداد او در دستگاه پادشاهان صفویه دارای مناصب و مشاغل کتابداری و استیفاء بوده اند خاصه میرحسنعلی جد اعلای او از کتّاب و منشیان معروف ذیشأن و ملقب به حسنی بوده است.

با اینکه شجره حسینی داشتند، میرعماد نظر به اینکه با (عمادالملک) که یکی از بزرگان دربار پادشاه بود معاشرت داشت و طریق ارادت نسبت به وی می ورزید ملقب به (عماد) گردید. میرعماد در زمان جوانی در قزوین که مسقط الرأس وی بود به کسب فضائل و معلومات متداول عصر پرداخته سپس متوجه تعلیم خط گردید. ابتداء شاگرد عیسی بیک رنگ نگار بوده و پس از مدتی نزد مالک دیلمی در یکی از قراء قزوین به تکمیل خط همت گمارد تا به جائیکه حسن خط شاگرد از استاد در گذشت و خود حس کرد که از این استاد مستغنی شده است چون آوازه شهرت خط ملا محمد حسین تبریزی را که او نیز در حسن خط از استادان بی نظیر بود شنید به شوق خدمتش به تبریز شتافت و آنقدر سرگرم خط گردید که گویند در سه سال فقط یک بار بیشتر مجال نکرد که موی سر بسترد.

روزی یکی از قطعات سیاه مشق خود را نزد استاد نهاد و با کمال ادب در برابر ایستاد. استاد چون آن خط را دید تعریف نمود و گفت: (تو نیز ای فرزند سعی کن روزی چنین توانی نوشت و گر نه قلم زمين گذار) میرعماد به استاد عرض کرد که این خط را خود نوشته ام استاد در بحر حیرت فرو رفت و فوراً خط را بوسید و بعد از تشویق بی اندازه فرمود: (در کشور خط امروز سلطنت تو را مسلم است و تمام دست ها زیر دست تست) و همین سخن در حکم گواهی نامه تحصیلی هنر خط میرعماد بود، طولی نکشید که بر همه محقق شد در قلمرو خط استادی مسلم است. میر چون دانست به مقام اجتهاد در رشته خط نستعلیق رسیده است بنا بر اشاره استاد به روم رفت و در آنجا مدتی به سیر و سیاحت و ملاقات اساتید خط آن دیار پرداخت و وزراء و اعيان روم به خدمتش می شتافتند. در این سفر از میر خطوط زیادی در روم به یادگار ماند سپس به خراسان رفت و مدتی هم در هرات ماند بعد به قزوین برگشت در همه این بلاد علاقمندان به خط به خدمتش رسیده از هنر و کمال او استفاده می نمودند.

خطوطش در ساختمانهای باقیمانده از عهد صفویه در قزوین فراوان است و از جمله : کتیبه ی حمامی است که این شعرها از آن است:

 

بر امیر گونه به یک میمون باد این عمارت به حق آل رسول
هر که در وی رود صفا یابد  به دعا گوئیش شود مشغول

 

همچنین خط میر - روی سنگ های مقابر در امامزاده قزوین فراوان بوده که به واسطه خوشی خط برده اند و یا به مرور ایام شکسته و از بین رفته است میرگاه به تفریح و تفرج سوی رودبار رشت و گیلان نیز می رفته و عموم طالبان خط به حضورش شتافته و بهره می یافتند تا سال ۱۰۰۸ هجری که آوازه هنرپروری در بار صفویه در افواه پیچید و دانشمندان و هنرمندان از شهرها روی به اصفهان می آوردند. میرعماد هم عازم اصفهان گردید و در دربار شاه عباس بزرگ مورد مرحمت و تفقد شاه هنردوست و احترام خاص امرا و رجال و درباریان قرار گرفت. دیری نپائید که شاگردان فراوانی از طبقات مختلف به دور این شمع فروزان هنر جمع آمدند و کسب فیض نمودند. از خطوط نستعلیق جلی او فقط در تکیه میراصفهان واقع در قبرستان تخت فولاد که در یکی از حجرات آن تکیه قرب قبر میرابوالقاسم میر فندرسکی است این غزل حافظ به مطلع :

 

روضه خلد برین خلوت درویشان است مایه محتشمی خدمت درویشانست

 

به خط سه دانگی به طریق کتیبه نویسی باقي مانده است. بالجمله مدت شانزده سالی که میر در اصفهان مقیم بود شاگردان شایسته ای تربیت نمود که عده ای از آنها خود از اساتید بزرگ خط به شمار می روند و از این دسته اند :

نورالدین محمد لاهیجی - سید علیخان جواهر رقم - عبدالرشید دیلمی - میر ابراهیم (پسر میر عماد) ابو تراب اصفهانی – میرزا عبد الجبار اصفهانی - محمد صالح خاتون آبادی - درویش عبدی بخاری - میرزا تقی مستوفی - محمد فاضل و سایرین. میر بعد از ورود به اصفهان از خطوط بابا شاه اصفهانی و میرعلی هروی قدری اقتباساتی کرده و تغییراتی در خط نستعلیق داد و برای خط اصول و قواعدی ایجاد نمود که باعث تکمیل این قلم و زیبائی و شیوائی آن گردید.

باری چون میر در نزد شاه دارای قرب و منزلت بسزائی بود محسود اقوان و خوشنویسان گردید و مخصوصاً که علیرضای عباسی خوش نویس معروف و هم شاگرد قدیم او در نزد شاه عباس از هرگونه سعایت امتناع نداشته است. میر چون به کشور عثمانی مسافرت کرده و با اهل سنت معاشرت نموده و علاقه ای به آنها پیدا کرده بود و تعصبات گوناگون در بار شاه عباس موافق سلیقه اش نبود و تصادفاً چند بار هم از زبانش جاری شده بود که: (اگر این مختصر اختلاف در بین این دو دولت و ملت اسلامی از بین می رفت بسیار به جا بود.)

از آنجا که پیشرفت مملکت داری شاه عباس بر اساس همین اختلافات و تعصبات بود. بد خواهان از او در نزد شاه سعایت کردند و موضوع را با پیرایه ای به شاه رساندند و کار به جائی رسید که شاه عباس نسبت به او بدبین شد و به کلی او را از نظر انداخت بنابراین سبب قتل میرعماد گویا اختلاف آئین بود. از آنکه شاه عباس تعصب زیاد در تشیع داشته و میر گویا خود و طایفه اش سنی بوده اند. (العهدة علی الراوی.) چنانکه گویند کراراً شاه به تعرض این ابیات حکیم فردوسی را برای میرعماد می خواند :

 

که من شهر علمم علیم درست درست این سخن قول پیغمبر است
اگر چشم داری به دیگر سرای به نزد نبی و ولی گیر جای

 

در این هنگام هر چه نظر شاه از میر بر می گشت و محبت از او برمی گرفت بر عزت.

و احترام علیرضای عباسی که او نیز از استادان خوشنویسان آن عصر و از رقبای هنری وی بود افزوده می شد. این فرد ممتاز خوشنویش با میر از زمان جوانی هر دو شاگرد ملا محمدحسین تبریزی بودند. رقیب سعایت ها نمود و شاه هم روی اصل رنجش از میرعماد علیرغم وی پی در پی علیرضا را تشویق می کرد و حتی شمعدان طلا بر دست می گرفت تا علیرضا در پرتو آن مشق کند و خود مانند شاگردان زانو زده برای تعلیم نزدش می نشست و نیز کتابداری کتابخانه سلطنتی را به او مرجوع داشت و آشکارست که این مسایل ناگوار بر رنجش استاد می افزوده و او را وادار به گله گذاری از شاه می نموده تا جائیکه کم کم دامنه گله گذاری به شکایت منتهی شده کنایات در مواجهه می گفت و به نوشتن نامه های ملامت آمیز و نیش دار فراوانی در انتقاد از او نظماً و نثراً مبادرت می ورزید و نتیجتاً دامنه این اختلاف به تعنت و ملامت کشیده و به ستیزه و لجاجت انجامید. وقتی هم در یکی از مراسلات خود این شعر را نگاشته بود:

ما نداریم از رضای حق گله عار ناید شیر را از سلسله

 

تا آن که شاه مبلغ هفتاد تومان برای میر فرستاد و از او تقاضای نوشتن شاهنامه نمود. یک سال بعد کسی نزد میر روانه و شاهنامه را مطالبه کرد. میر هفتاد بیت از ابتدای شاهنامه را که به قلم آورده بود به آن شخص داد و به شاه پیغام داد که :

(وجه سرکاری زیاده بر این کفاف نکرد) شاه از این معنی بسیار رنجید و ابیات را پس فرستاد میر در همان حال در مجلس بیت ها را با مقراض چیده و هر بیتی را به یکی از شاگردان خود داد و آنها هم در مقابل هر بیت یک تومان دادند و در اندک زمانی هفتاد تومان جمع شد و آن را به فرستاده شاه داد. چون شاه از ماجرای آگاه شد غضبناک گردید و کینه ی وی را در دل گرفت تا بالاخره روزی تاب و تحمل سخنان نیش دار میر را نیاورده بر زبانش گذشت که : (کسی نیست مرا از دست این سنی نجات دهد؟)

با اینکه حقیقتاً معلوم نیست مقصود شاه از ادای اين جمله کشتن میرعماد بوده باشد اطرافیان و حواشی شاه این گفته شاه را تعبیر به فرمان قتل کردند و لذا در سنه ۱۰۲۴ هجری شبی رئیس ایل شاهسون قزوین موسوم به مقصود بیک مسگر که مردی متعصب بود و با میر مؤانستی داشت بر در خانه آمد او را به شب نشینی به خانه خود دعوت کرد میرعماد با فرزند خود میر ابراهیم بیرون آمد مقصود بیک طفل را به بهانه ای برگرداند در حالی که شب هنگام میر روانه مقصد بود سر راه خانه به دست تنی چند از اجامر و اوباش به ضرب کارد و دشنه به وضعی شقاوت کارانه و مظلومانه در سن ۶۳ سالگی کشته شد.

پس از کشته شدن میر تا بامداد جنازه وی بر روی زمین ماند و چون مغضوب شاه بود و از این پیش آمد استنباط می شد که قتل وی به امر نهانی شاه صورت گرفته هیچ کس جرأت ننمود بر سر نعش میر حاضر شود و به کفن و دفن آن اقدام ورزد تا سرانجام اول کسی که ناله کنان بر سر کشته میرعماد آمد میرزا ابوتراب اصفهانی خوشنویس بزرگ و خلیفه میر بود که به اتفاق عده ای از شاگردانش اعضاء و جوارح استاد را از میان خاک و خون گرفته با احترامات شایسته به این کار دست زدند. میرزا صالح پسر ابوتراب گوید: پدرم به خواب دید میرعماد به او فرمود ای فرزند انگشت کوچک من را به خاک نسپردی پدرم رفت در محل قتل میان خاک انگشت را به دست آورد و ملحق به بدن کرد. میرزا ابوتراب دارای طبعی روان بود چنانچه در رثاء میرعماد اشعاری سروده که مطلعش این است:

 

دهر پرفتنه و پرمشغله و پر غوغاست شرح این ماتم و این سوک که را خود یار است

 

او نیز برای مزار میر سنگی زیبا و شایسته تهیه کرد لیکن از ترس شاه عباس هرگز جرأت ننمود آن را بر مرقدش نصب کند و همچنان ماند تا بر گور خودش نهادند. باری چون صبح خبر شهادت میر در شهر شایع شد شاه اظهار تأسف کرد و فرمان داد که قاتلان میر را یافته سیاست کنند و به هنگام تشییع جنازه به امر شاه گروهی از بزرگان و شاهزادگان شرکت داشتند. سرانجام او را در گورستان طوقچی دفن کردند. افسوس که یک دنیا هنر به زیر خاک رفت. علی قلی خان داغستانی (واله) - متوفی ۱۱۶۲ هجری قمری در کتاب ریاض الشعرا به مناسبت این واقعه ابیات نغزی آورده و ظاهراً عقیده اش به طنز و کنایه در فحوای شعر زیر مبنی بر این است که قتل میر به امر پنهانی شاه عباسی بوده است :

 

 خوش آنکه شب کشی و روز آئیم  بر سر که آه این چه کس است و که کشته است او را

 

وقتی که خبر شهادت میر در سراسر ایران و هند و عثمانی انتشار یافت در بعضی از شهرها مجالس عزاداری برایش بر پا ساختند و از آن جمله جهانگیر پادشاه هند بر کشته شدن میر تأسف فراوان خورد و مجلس سوگواری باشکوهی برپا کرد و نقل می کنند که از زبان شاه گذشت که : (اگر زنده میر را به من می دادند هم وزن او جواهر می دادم). فی الجمله آن که خط نستعلیق به دستیاری خوشنویسان تحول و تغییراتی یافت تا به دست میرعماد به درجه کمال رسید و او بود که با وضع قواعد در تکمیل و توسعه خط زحمات زیادی کشیده و در تطبیق کلمات واحد و هماهنگی حروف مساعی و ذوق و نبوغ بسیار به کار برده است و به خصوص در ده سال آخر عمر خود شیوه مستقلی اختیار کرد که بعد از آن تمام خوشنویسان از آن پیروی نمودند و همان اسلوبی است که پس از گذشتن سیصد و پنجاه سال - دیگر کسی نتوانسته نکته ای از آن گرفته و یا نقطه ای به آن بیفزاید و یا بر گیرد. به طور قطع و مسلم از این پس در مشرق زمین عموماً و ایران خصوصاً دیگر مادر گیتی چون او فرزندی استاد نخواهد پرورد. میر در لطافت قلم و قدرت کتابت خط را از خفی تا چهار دانگ فوق العاده عالی و با قاعده و زیبا و شیوا می نوشته و مختصر تمام محاسنی که برای فرد اکمل خط نستعلیق ذکر کرده اند اعجاز می نموده. خطوط او از لحاظ نفاست و ممتازی بی نظیر و چشم بینندگان را خیره می سازد و هرکس آن خطوط عالی را بنگرد زبان به تقدیس و تحسین او می گشاید و روح پر فتوح او را شاد می نماید چنان که میرعبدالغنی تفرشی خوشنویس و شاعر معاصر میر در رباعی ذیل وی را به بهترین وجهی ستوده است:

 

تا کلک تو در نوشتن اعجاز نماست بر معنی اگر لفظ کند ناز رواست
هر دایره ترا فلک حلقه به گوش هر مد ترا مدت ایام بهاست

 

میرعماد بی تردید سر آمد نستعلیق نویسان جهان است که به زور پنجه هنرمندی و کلک جادو رقمی خط نسخ بر نوشته های خوشنویسان طراز اول سلف و خلف کشیده و گوئی حسن خطش چنان صفائی به روی کار آورده که می توان گفت نی قلمش در خاک ریشه نکرده و آثارش دنیا را به خود متوجه گردانیده.

 از کلک میر آثار متعددی از قطعات و مرقعات و کتب و رسائل به جای مانده و اکنون زیب و زینت کتابخانه های مهم عالمست و از جمله گویا شاهنامه ی فردوسی را هم نوشته بوده که علیرضای عباسی آن را بحلیه صور در آورده و گویند بسیار نفیس و پر قیمت بوده است و متأسفانه فعلاً معلوم نیست در کجاست به همچنین یک نسخه ی خطی مثنوی یوسف و زلیخای جامی مکتوبه به سال (۱۰۱۸ هجری) به قلم میرعماد و دارای عناوین و لوح و جدول و حاشیه زرنگار و مینیاتورهای رنگین مد زیبا در کتابخانه ی عمومی شرقی بانکی پورپنتا در (هند) موجود است.

میر خود ذوق عرفانی و طبع شعر خوشی داشته گاهی اشعار دلچسبی سروده و از جمله در خصوص خط زیبای خویش گفته و هم به خط خود نوشته است :

 

الا ای بی نظیر خطه خط کسی ننوشته از تو در جهان به
چو از کلک تو گردد دال مرقوم ز هر دو زلف و قد دلبران به

 

همچنین گفته است:

 

منم در قلم شیر این نیستان سر خامه ام سوده بر آسمان
ز اهل قلم نیست همتای من همین قطعه برهان دعوای من
تو گفته ای که دهی بوسه و ستانی جان بیا بده بستان، ختم کن معامله را

 

نیز این اشعار را هم او گفته:

                   

هنر ز بی هنری به اگر چه مرد هنر خطر ندارد و دارد هزار گونه خطر
خطر بود هنری را ز بی هنر لیکن هم از هنر هنری را فراید آب و خطر
کسی که گوهر پاکیزه دارد و دانش اگر ندارد گوهر وگر ندارد زر
چو زر گوهر باشد عزیز خلق جهان جهان بگیرد روزی بدانش و گوهر
گرت تنعم و آسودگی همی باید خرد گزین که روان از خرد بیاساید
مجوی عشق که کاری، ز عشق برناید  تو را که میوه شیرین به دست می آید
چرا نشانی بیخی که تلخی آرد بار  
جان از من و بوسه از تو بستان و بده زین داد و ستد مشو پشیمان و بده
شیرین سخنی چو نیست دشنامی تلخ  گرد لب شکرین بگردان و بده
بوسه به من داده و رنجیده ای باز ستان گر نپسندیده ای

 


از میر عماد یک پسر به نام میر ابراهیم و دختری به نام گوهر شاد بازماندند که هر دو خوشنویس بوده اند و بعد از قتل میرعماد با سایر خویشاوندان از بیم رؤسای قزلباش و دیگر دشمنان و معاندین جلای وطن کردند و گروهی به عثمانی و عده ای هم به هند رفتند. این بود شرح احوال میرعماد قزوینی استاد در تاریخ خط ایران به طور اجمال با مدارک مختصری که در دست است.