مباني هنر هاي تجسمي
طرحها -نقاشي - صنايع دستي - صحافي و ...

آمار مطالب

کل مطالب : 455
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 81

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 38
باردید دیروز : 21
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 2402
بازدید سال : 14094
بازدید کلی : 199552

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ماندالا و آدرس mandala.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 38
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 2402
بازدید کل : 199552
تعداد مطالب : 455
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس

 

دریافت کد آپلود سنتر

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : غلامرضا پهلواني
تاریخ : شنبه 17 آذر 1397
نظرات

مفهوم هنرArt.
در معنای عام و انتزاعی به هرگونه فعالیتی اشاره دارد که هم خودانگیخته و هم مهارشده باشد. بنابراین، هنر از فرایندهای طبیعت متمایز است (برخی هنرمندان اروپایی سده‌ی بیستم با گزینش شیء یافته یا عنصر حاضر و آماده (ready-made) به عنوان اثر هنری، این مرز را از میان برداشته اند). در این معنای کمتر مصطلح، تمامی ابداعات و ساخته های مبتنی بر قوه‌ی خلاقه‌ی بشری در زمره‌ی هنر قرار میگیرد.
امّا هنر در معنای مشخص، به فعالیتهایی چون نقاشی، پیکره سازی، طراحی گرافیک، معماری، موسیقی، شعر، رقص، تئاتر و سینما اطلاق میشود. در گذشته سعی بر این بود که هنرها را به دودسته‌ی ذیل تقسیم کنند:
هنرهای زیبا، که در خدمت هیچ مقصود عاجل نیست و فراورده‌ی آن ارزشی در درون خود دارد.
هنرهای سودمند(هنرهای کاربردی)، واجد هدفی فراتر از خودِ اثر هنری میباشد(مانند سفالینه‌ی منقوش).
امروزه این تقسیم بندی کاربرد خود را از دست داده و منسوخ شده است. (منبع: دایره المعارف هنر، رویین پاکباز).
هرچند که رویدادهای هنری دهه‌های اخیر میل به ازمیان برداشتن مرزهای بین رشته های هنری دارد، اما به‌دلیل نیاز به این تمایزات در فضاهای آموزشی و دانشگاهی در یک تقسیم بندی کلی هنرها را به سه دسته تقسیم میکنند:
هنرهای آوایی (phonetic arts): که شامل هنرهای سمعی و شنیداری همچون شعر و موسیقی میباشد.
هنرهای بصری (visual arts): هنرهای مبتنی بر طرح که اساساً حس بینایی را مخاطب قرار میدهند که مشتملند بر نقاشی، پیکره سازی، معماری، و هنرهای مشتق از اینها مثل گرافیک، طراحی صنعتی و طراحی داخلی. البته مقوله ای تحت عنوان هنرهای تجسمی (plastic arts) نیز مطرح‌  است که در حقیقت به معنی هنرهایی است که در آنها ماده‌ی اولیه مجسَّم وشکلپذیر است مثل معماری و پیکرسازی و غیره که به هرحال ذیل همین مجموعه محسوب میشوند.
هنرهای دراماتیک (dramatic arts): که ترکیب و تالیفی از هنرهای آوایی و هنرهای بصری هستند مانند تئاتر و سینما.
] در مورد تعریف هنر در بین متفکران هرگز اتفاق نظر وجود نداشته و حتی قابل تعریف بودن مقوله‌ی هنر نیز محل گفتگوهای متنوعی بوده است. وقتی درباره‌ی مفهوم هنر بحث شود مانند همه‌ی مفاهیم دیگر از امکانات فلسفه استفاده خواهد شد و همین نکته موجب یک اختلاف نظر کلی در این زمینه می­شود چرا که برخی از اندیشمندان، فلسفه را از درک هنر ناتوان میدانند. گئورگ گادامر میگوید که «ما هرگز نمی‌توانیم واژگانی را بیابیم که چیزی را بطور قطع بیان کند». در جایی دیگر فردریش شلگل نظر خود را اینگونه بیان میدارد که «در آنچه که فلسفه‌ی هنر خوانده میشود یا فلسفه از دست میرود و یا هنر».
هنگامی که خود هنر از راه آفرینش پیاپی زیبایی هم در ادراک سازوکار نیروهایش و هم در شناخت چشم‌اندازهای آینده‌اش توانا بوده چه نیازی به تعریف فلسفی از هنر وجود دارد؟وقتی که خردورزی افلاطون با اخراج هنرمند و شاعر از آرمانشهر آغاز شد و یا یکی از بزرگترین فیلسوفان، فردریش هگل با آن‌همه نوشته‌هایش در زمینه‌ی هنر سرانجام از مرگ هنر یاد کرد دیگر ازاین فیلسوفان چه میشود آموخت؟ البته فیلسوفانی هم بودند که از هنر به عنوان مقوله‌یی والا یاد کرده‌اند؛ همچون فردریش نیچه که به جهان پند داد که همچون هنر باشد که همواره خود را می‌آغازد یا مارتین هایدگر که وقتی فلسفه و علم مدرن را ناتوان از گشایش راز هستی می‌دید هنرمند و شاعر را دانای این راز می‌دانست.
هنر کارایی بسیاری در انتقال تجربه‌های باطنی و درونی زندگی آدمی دارد و خبر از رازهایی میدهد که قفل آنها با هیچ کلید دیگری باز نمی‌شود. آنچه که یک فیلسوف با مفهومسازی و بحث و جدلهای بی‌پایان سعی در بیان آن دارد، با خواندن غزلی از حافظ یا شنیدن یک کانتات (cantata) از باخ بدون حجاب و حایل نمودار میشود.[ (منبع: با نگاهی به کتاب حقیقت و زیبایی، بابک احمدی)
Art: the use of painting, drawing, sculpture etc to represent things or express ideas: ………the Museum of Modern Art in New York…… an example of early Indian art
Visual: relating to seeing: …….the visual arts………. Artists translate their ideas into visual images
Plastic: a plastic substance can be formed into many different shapes and keeps the shape it is formed into until someone changes it: ....plastic arts…Clay is a plastic substance

زیبایی Beauty.
]اگرچه همگان با خاصیت زیبایی آشنا هستند، مفهوم زیبایی تعریف‌ناپذیر به نظر میرسد. گروهی از زیبایی‌شناسان تمایل به نفی وجود زیبایی دارند و آنرا ناشی از قراردادها و یا مهارتهای ذهنی مخاطب (subject) میدانند یعنی زیبایی را امری ذهنی(subjective) و وابسته به طرز تفکر شخص میدانند؛ و گروه دیگر زیبایی را ذاتیِ اشیای مورد تجربه (object) میدانند و در واقع زیبایی را مفهوم عینی (objective) به حساب می‌آورند[.(با نگاهی به دایره‌المعارف هنر، رویین پاکباز)
به هر حال زیبایی چه عینی باشد و چه ذهنی، میتوان فارغ از قضاوت در این مورد به مسایل دیگری در زمینه‌ی زیبایی پرداخت مانند تاریخ زیبایی‌شناسی و یا زیبایی‌شناسی و انواع آن در طبقات مختلف جامعه و ازاینگونه مطالب.
زیبایی‌شناسی Aesthetics.
در عصر باستان کتابهای افلاطون در کنار فن شعرِ (poetics) ارسطو آثار اصلی در زمینه‌ی زیبایی‌شناسی به‌شمار میرفتند؛ در قرون وسطی بدلیل حاکمیت دین و اندیشه‌ی دینی در اروپا و سایر مناطق تحت نفوذ آن، زیبایی و نوعِ نگاه متفکرانی همچون سَنت اُگوستین به هنر و زیبایی تحت تاثیر بحث خالق و مخلوق و متعهد به این دو مفهوم بود و رنگ‌وبوی عرفان مسیحی داشت. در اوایل قرن هجدهم نیزآثاری هم در قاره‌ی اروپا و هم در انگلستان وجود داشت؛ هرچند که اصطلاح زیبایی‌شناسی اولین‌بار توسط الکساندر بومگارتن وارد مباحث فلسفی شد(1750) اما پیش از ایمانوئل‌کانت کسی نظریه‌ی زیبایی‌شناسی را در دل نظام فلسفی جامعی عرضه نکرده بود. کانت در اواخر حیات فلسفی خود به زیبایی‌شناسی پرداخته و بطور کلی میتوان گفت که او منکر اصل ذوق بوده و معتقد بود که احکامی که ما درمورد زیبایی صادر میکنیم فقط مُتّکی بر لذت و تماماً ذهنی‌است و در نتیجه درک زیبایی‌شناختی را متعلق به قلمرو احکام شناخت، فاهمه و تصورات نمیدانست.
خوب‌است بدانیم که نوشته‌های زیبایی‌شناسان قرن هجدهم حق بزرگی برگردن زیبایی‌شناسان معاصر دارند؛ البته این بدین معنی نیست که این مفاهیم در طول این دویست‌سال‌ هیچ دگرگون نشده‌اند ولی برخی نظریات آنها راهنمای ما در مورد زیبایی هستند.
زیبایی‌شناسی در مراحل بعدی شامل دیدگاههای تازه‌یی میشود؛ هگل بعنوان یکی از ادامه‌دهندگان راه کانت، زیبایی و هنر را در کنار علم و دین یکی از سه راه اصلی شناخت و در واقع مهمترین آنها میدید. در اندیشه‌ی متفکرانی همچون هایدگر بدلیل نگاه خاص به وجود و هستی و توجه و اعتنا به مفهوم دازاین ( بیشتر بعنوان جایگزینی برای واژه‌ی انسان)، ارزش زیبایی‌شناختی را موجب هستی‌یافتنِ تمام آثاری می‌دانست که واجد شیئیت‌اند.
اصول زیبایی:
]اصول زیبایی معمولاً به آن دسته از خصوصیات شیئ اطلاق میگردد که برای اینکه چیزی زیبا قلمداد شود لازم و یا کافی باشند. برای تعیین این اصول بسیار تلاش‌شده‌است اما این تلاشها به‌دلایل مختلف با شکست مواجه شده‌اند. چرا که همیشه این امکان وجود داشته است که ترتیب معیّنی از عناصر در یک شیئ زیبا بنظر برسد و رعایت همان ترتیب در جایی دیگر در نظر مخاطب زیبا به‌نظر نرسیده و پیچیده و شلوغ و یا ملال‌آور باشد و یا یک شیئ بدون دارابودن اصول زیبایی، زیبا به‌نظر برسد.هیچ مجموعه خصوصیاتی نیست که شرایط کافی برای زیبایی به شمار رود[.(دایره‌المعارف زیبایی‌شناسی، بریس گات)
نظر کانت در مورد قواعد زیبایی مهم است وآن اینست که هیچ اصولی بر زیبایی مترتب نیست و در عین‌حال معتقد بود که احکام زیبایی جهانشمولند. بعقیده‌ی او هر نظریه‌ی زیبایی‌شناختی باید انسجام دوجانبه و ربط آنها باهم را نشان دهد.
همچنین میتوان مطالعه‌ی این موضوع را از مسیر این سه مقوله‌ پی گرفت:
ویژگیهای زیبایی‌شناختی: این ویژگیها شامل هماهنگ، آرام، قدرتمند، ظریف، احساسی و جذّاب؛ که این فهرست براحتی قابل افزایش است و اگر به همبن روش ادامه داده و از دیگرویژگیها همچون غالب بودن رنگ قرمز و یا مستطیل بودن کادر و یا دوساعت طول‌کشیدن فیلم (یعنی موارد قابل اندازه‌گیری چشم بپوشیم شاید قادر به تفکیک ویژگیهای زیبایی‌شناختی ار سایر آنها شویم.
تجربه‌ی زیبایی‌شناختی: این تجربه به معنی تجربه‌ی لذت و هماهنگی ذهنی در حضور شیئ برای حکم زیبایی‌شناسیِ صحیح، ضروری است. زمانی که مشخص شود زیبایی و دیگر خصوصیات زیبایی‌شناختی صرفاً ویژگیهای ذاتی خود اشیاء نیستند بلکه در حقیقت پاسخهای ادراکی، شناختی و عاطفی مخاطب‌اند، تاکید بر تجربه گریز ناپذیر است.
نگرش زیبایی‌شناختی: در این زمینه مهمترین موضوعی که به آن اشاره میشود موضوع بیطرفی است. مثلا در درک زیبایی یک دریای طوفانی باید ترس را کنار گذاشت و یا برای درک زیبایی" فیلم پیروزی اراده"که حکایت پرشوری از فعالیتهای حزب نازی را نشان میدهد باید جنایات این حزب را فراموش‌کرده و سپس به تماشای فیلم پرداخت.

Aesthetics: Philosophical study of the qualities that make something an object of aesthetic interest and of the nature of aesthetic value and judgment. زیبایی شناسی

هنر و اخلاق:
]مسئله‌ی ارتباط هنر و اخلاق از مباحث مهم و کلیدی شمرده می‌شود. نگرانی از ارتباط هنر و اخلاق همچون بسیاری مباحث دیگر به زمان افلاطون باز میگردد؛ او هنر را محرک نادرستِ احساسات و عواطف و موجب معرفت کاذب میدانست.
کسانی که هنر را نوعی تفریح سالم میدانند بدنیست که توجه کنند که هنر قدرت ایجاد تشویش و به‌لرزه‌افکندن دژ مستحکم تعصبات اخلاقی را داراست. به همین دلیل هنر در مواردی باعث جریحه‌دارشدنِ احساسات مردم، طرح دعاوی حقوقی در دادگاهها و تصویب قانونهای جزایی شده است.
در خصوص ارتباط هنر و اخلاق چند پرسش اساسی قابل طرح میباشد؛ اولین پرسش اینست که آیا نمایش آثار هنری که به دلیل جانبداری از خشونت، تبعیض نژادی و جنسی و نظایر آنها از نظر اخلاقی شبهه‌ناک است باعث فساد اخلاقی مخاطب میشود؟ اساس این پرسش بر مشاهده است و پاسخ آن از دلِ تجربه‌های روانشناختی و جامعه‌شناختی بدست می‌آید. دومین‌پرسش اینست که آیا نادرستی اخلاقی در برخی آثار میتواند سانسور و بِه‌گزینیِ آنها را توجیه کند؟ این پرسشی است که در حوزه‌ی فلسفه‌ی سیاسی قابل طرح است و پاسخ به آن مستلزم طرح نظریه‌یی عام در مورد آزادی بیان خواهد بود. سومین پرسش و درواقع آنچه که بدان خواهیم پرداخت این‌است که آیا ناپسندی و یا درستیِ یک اثر هنری از دید اخلاقی را میتوان با ناپسندی و یا درستی زیبایی‌شناختیِ آن یکی دانست؟[.(منبع: با نگاهی به مقاله‌ی بریس گات، دایره‌المعارف زیبایی‌شناسی ).
برای پاسخ به این پرسش به نمونه‌هایی توجه میکنیم:
]هنرمندان در سالهای آخر قرن بیستم یکی از عمیق‌ترین و هراس‌انگیزترین نگرانیهای دوران مدرن یعنی وحشت تجاوزات جنسی به کودکان را در آثار خود مطرح ساختند. هنرمند انگلیسی مارکوس هاروِی با پرتره‌ی بزرگِ رسواترین زنِ قاتل در انگلستان، میراهیریندلی، غوغای بی‌سابقه‌یی بپاکرد.
این تصویر بر اساس عکس قاتل که هنگام دستگیری‌اش توسط پلیس در 1966 گرفته‌شده‌بود و نیز با استفاده از رنگهایی که بصورت جای دست بچه‌ها لکّه‌گذاری کرد خلق گردید. این قاتل بعدها به اتهام شکنجه و آزار جنسی کودکان محاکمه و مجازات گردید و به یک چهره‌ی همیشگی در پرونده‌ی انسانهای دیوصفت در انگلستان بدل شد.
کارهای عکاس هلندی اینز وان لامسویرد اشارات نافذتری به این نگرانی دارد. مجموعه‌ی عکسهای او که هَوَس‌های نهایی نام‌دارد از یک مدل دختربچه‌ی 3ساله استفاده میکند.
او عروسکها را در حالتی که پیکری بزرگسال را با وضعیتی که تحریک‌کننده‌ی جنسی‌است القاء میکند قرار داده و از آنها عکس گرفته و سپس در عکسها تغییراتی ایجاد کرده؛ از جمله اینکه لبها و دندانهای دختربچه بصورتِ زنی بزرگسال تغییر شکل مییابد[. (ادواردلوسی اسمیت، جهانی‌شدن و هنر جدید).
در هر دومورد فوق میتوان سه وجهه‌‌ی متمایز از هم را در این آثار بررسی کرد.
وجهه‌ی زیبایی‌شناختی: که شامل تمهیدات هنرمند در جنبه‌ی بصریِ اثر میباشد نظیر تناسبات و ترکیب‌بندی و رنگ و حتی تناسبات معناییِ اثر است.
وجهه‌ی منتقدانه: که در دو مثال فوق، شامل اخطارهایی در توجه به کودکان و حفاظت از آنها میشود.
وجهه‌ی اخلاقی: که در این اثر بدلیل استفاده از تصاویر محرک، از نظر اخلاقی مردود است.
همینطور که میبینید در این تقسیم‌بندیِ سه‌گانه هیچکدام از این سه مورد را نمیتوان کم اهمیت دانست و یا یکی را به‌خاطرِ دیگری نادیده گرفت. البته این دو مثال بدلیل دارا بودنِ بار معناییِ مقبول(توجه به مسایل کودکان) و تصاویرِ نه‌چندان غیراخلاقی، براحتی قابل قضاوت‌اند؛ اما برخی از آثار هنری همچون فیلم سینماییِ پرتقالِ کوکی و یا قاتلینِ بالفطره، بدلیل شدت خشونت و شدتِ غیراخلاقی بودنِ صحنه‌ها مورد انتقاد قرار میگیرد.
در اینجا به پرسش سوم بازمیگردیم که آیا حُسن و قبحِ اخلاقی یک اثر هنری را میتوان با حُسن و قبحِ زیبایی‌شناختیِ آن یکی دانست؟
سه پاسخ به این سوال میتوان داد:
بنا بر دیدگاه اصالت زیبایی، حسن و قبح اخلاقی یعنی در واقع نقد اخلاقی آثار، هیچ ارتباطی به زیبایی‌شناسی ندارد.چراکه اعتقاد دارد مقایسه‌ی آثار هنری مانند اعداد و ارقام کار بیهوده‌ای است.
در دیدگاه دیگر اصالت انحطاط اخلاقی است که اعتقاد دارد که تنها حسن زیبایی‌شناختی یک اثر هنری، قبح اخلاقی آن است. به این جوک توجه کنید:
"زنی به شوهرش گفت: زنِ زیبا دوست داری یا زنِ فهمیده؟ مرد گفت هیچکدام عزیزم؛ من تو رو دوست دارم"
در این جوک که خود در قالب طنز ارائه میشود و یکی از گونه‌های رایج و مهم ادبی‌است، مهمترین حاصل و نتیجه در مخاطبِ آن دیده میشود و آن هم خندیدن است. ماحصلِ این حکایت این است که مرد همسر خود را هم نازیبا خطاب کرده و هم نفهم؛ و این در حقیقت توهین و بی ادبی‌است بعلاوه‌ی مهارت و زیرکی در تدوین این نوشتار و تقدم و تاخرِ پرسوناژها. چرا که اگر صرفاً می‌نوشت که مردی به همسرش فلان ناسزاها را گفت، بی تردید در زمره‌ی مصادیق سوءِ رفتار تلقی میشد. به هر حال در این اثر ادبی، آنچه موجب خنده میشود همان بی‌ادبی‌است بعلاوه‌ی تواناییِ هنریِ مولف. بی‌ادبی در واقع شامل همان قبح اخلاقی‌است و اتفاقاً هرچه این قبح بیشتر شود، نویسنده در کار خود موفق‌تر بوده‌است.
در اینجا این ایراد به اصالت انحطاط اخلاقی وارد است و آن اینست که بسیاری از اموری که موجب خنده میشوند در ذات خود خود خنده‌دار نیستند؛ مثل زمین‌خوردن و یا همان مثال فوق. در حقیقت، چیز خنده‌دار آن‌چیزنیست که بخنداند بلکه آن‌چیزیست که ارزشِ خندیدن را در ذاتِ خود دارا باشد. یعنی مخاطب به ویژگی هنریِ طنز میخنندد نه به قبحِ اخلاقی آن.
پاسخ سومی که میتوان به پرسش بالا داد اصالت اخلاق ویا همان اخلاقگرایی‌است. اخلاقگرایان براین‌باورند که قبحِ اخلاقیِ اثر وقتی باعثِ قبحِ زیبایی‌شناختیِ اثر میشود که با بُعدِ زیبایی‌شناسیِ اثر ارتباط داشته باشد. مثلاً فبلمسازی که بی‌دلیل در اواسط فیلم از خشونتِ افراطی استفاده میکند. از طرفی اخلاقگرایان معتقدند که بسیاری از آثار هنری و ادبی پندهای اخلاقیِ مفیدی در خود دارند و این موجب ارزش زیبایی‌شناختی در اثر میشود و این درحالیست که ما میدانیم که تاثیر زیبایی‌شناختی در آثاری که آموزش اخلاقی در خود دارند به دلیل خودِ آموزش اخلاقی درآنها نیست بلکه بدلیل نحوه‌ی تعلیم در آنهاست که به هنری بودنِ اثر باز میگردد .
لازم به ذکر است که در این گفتار سعی براین بود که مطالب بصورت خلاصه و قابل‌فهم ارائه شود که به همین دلیل مطالبی ناگفته مانده که لازم است در صورت تمایل به منابع گفته‌شده مراجعه شود.

هنر و سیاست:
همانطور که اخلاق و زیبایی‌شناسی، فلسفه و هنر و همچنین مهارشدگی و خودانگیختگی در اثر هنری با یکدیگر در رابطه و تعامل هستند که در درسهای پیشین تا حدودی به آنها پرداختیم، در این درس نیز به مطالعه پیرامون ارتباط سیاست و هنر خواهیم پرداخت.
جامعه:
همه‌ی هنرها چه آن هنرهایی که با ماهیت قومی یا فولکلور (folklore) به زندگی و باورهای طبقات روستایی و سنتیِ جامعه تعلق دارند و چه هنرهایی که در رابطه با سطوح بالاتر و حاصل سازوکارهای کلان در جامعه هستند، همگی متاثر از روند کلّی مناسبات و جهت‌گیریهای جامعه می‌باشند. به این ترتیب آنچه در این درس خواهیم گفت در حقیقت آن بخشی از جامعه‌شناسی ‌است که در ارتباط با هنر قرار میگیرد و قطعاً درک آن مستلزم دانش وسیع علوم اجتماعی نیست.
]از نظر جامعه‌شناسی و تاریخ، رشد و ظهور طبقۀ متوسط در اروپا که با پیدایش فردگرایی ملازمت داشت استقلال نسبی هنرها را نیز در بر داشت.تا پیش از این، هنر دو حامی و در واقع سیاست‌گذار اصلی داشت که دربار یا حکومت و کلیسا یا دین بود و این دو حامی طبیعتاً محصولات هنری را نیز در اختیار داشتند و مردم عادی کمترین بهره را از آثار هنری میبردند. در نتیجه در شرایطی که با رشد و ظهور طبقۀ متوسط(bourgeois ) در اروپا ایجاد شد دسترسی عموم مردم به هنر آسانتر شد، چنانکه میتوان گفت با حذفِ قیمومیت ایندو حامی هنر ( حکومت و دین ) یا دست‌کم با کمرنگ شدن نظارت و دخالت آنها در امر آفرینش هنری هنرها نیز همچون جامعه تدریجاً ابعاد دموکراتیک و سکولار ( دنیایی ) یافتند که بر اثر آن پدیده‌ای فرهنگی شکل گرفت به نام حوزه‌ی فرهنگ عمومی[. ( منبع: دایره‌المعارف زیباییشناسی ).
پس میتوان دید که شکوفایی زیبایی‌شناسی در قرنهای اخیر با شکوفایی طبقه‌ی متوسط ملازم بوده است. یعنی نوع نگاه کنونی به امر زیبا، بی‌تردید با ایدئولوژی مسلّط بر جامعۀ طبقاتی نوین پیوند خورده‌است.
سیاست:
]در سراسر تمدنهای باستانی، شعرها، مجسمه‌ها و ساختمانهایی را میبینیم که یاد فرمانروایان و جنگاورانی را گرامی میدارند که در
شکل‌دهیِ جریان تاریخ سهمی داشتند. گذشته از این پیشینه‌ی تاریخیِ پیوند هنر و سیاست، هنر در زمان حاضر نیز همچنان نقش عینی و تاثیرگذار را در عالم سیاست ایفا میکند مانند بنای یادبود جنگ ویتنام در شهر واشنگتون. هنر و سیاست در عالم فلسفه نیز با هم تعامل داشتند. نخستین برخورد نظری در عالم غرب با هنر که توسط افلاطون صورت میگیرد، از سانسور سیاسی هنرها به نفع دولت دفاع میشود.
از آنجاکه ارتباط هنر و سیاست به قدمت خود هنر وسیاست است، این قدمت موجب تنوع گشته و ما در این گفتار برای ارائه‌ی آن در قالبی منظم، به بررسی آن در رابطه‌ی مبتنی بر تقابل و رابطه‌ی مبتنی بر حمایت خواهیم پرداخت. این دو رابطه چهار حالت را بوجود میآورند:
هنر در حمایت از سیاست، 2- هنر در تقابل با سیاست، 3- سیاست در حمایت از هنر، 4- سیاست در تقابل با هنر.
هنر در حمایت از سیاست
هنر در این حالت، به پیشبرد اهداف دولت، سلطنت، طبقات و دسته‌بندی‌های سیاسی کمک میکند. سینمای جنگ در دوران هر حکومتی در جهت یاری رساندن به آرمانهای همان حکومت به هنرمندان سفارش‌داده میشود. سنگ‌نبشته‌های هخامنشی، طاق‌های نصرت در تمدن روم باستان همه در زمره‌ی هنر در حمایت از سیاست‌اند. حکومت‌ها حتی از نوع دموکراسیهای لیبرال نیز مدارا و برابری در برابر قانون را ایجاب میکنند.به همین دلیل است که هنر لیبرال عموماً تقویت احساسات برابرخواهی را در زمزه‌ی اهداف ارزشمند خود قرار میدهد. در قرن بیستم کوششهایی به عمل آمده تا هنرِ در خدمت سیاست یک هیئت نیمه علمی به خود بگیرد. این نوع هنر تبلیغات نامیده میشود. خود مفهوم تبلیغات دو معنا دارد: یک معنای منفی (pejorative) و یک معنای غیرمنفی (non-pejorative). تبلیغات هنگامی معنای منفی مییابد که به قصد فریب و قلبِ واقعیت صورت گیرد و موجب اغفال مخاطب گردد. تبلیغات در حوزه‌ی سیاست نیز زمانی معنای منفی دارد که مبلغان برای پیشبرد مقاصد سیاسی موجبات اغفال عمومی را فراهم کنند.
از سویی دیگر، تبلیغات میتواند با استفاده از روشهای اقناع هنرمندانه برای انتقال موثر پیامهای سیاسی در جهت رسیدن به اهداف مشخصی صورت پذیرد. در چنین حالتی تبلیغات دارای حالت غیر منفی دانسته میشود.
هنر در تقابل با سیاست
مقابله‌ی هنر با یک نظام سیاسی به راحتی میتواند به خدمت سیاسی به یک نظام سیاسی دیگر تعبیر شود. بنابراین در بررسی هنر در تقابل با سیاست بهترین شیوه این است که مقابله‌ی هنر با آن واحد سیاسی در نظر گرفته شود. هنر در تقابل با سیاست میتواند عنوان هنر اعتراض‌آمیز (Protest Art) هنر ضد رژیم و یا نقد اجتماعی را نیز داشته باشد؛ بعنوان مثال میتوان به فیلم El Norte اشاره کرد که در آن با صراحت به سیاست مهاجرت در آمریکا میتازد و ظلم این سیاست را برملا میکند و یا مستندهای مایکل مور در نقد سیاستهای ایالات متحده. در واقع بسیاری از هنرمندان پیشرو یا آوانگارد (Avant Garde)، هنررا گونه‌ای نقد اجتماعی پنداشته‌اند. مکتب دادا (Dadaism) آشکارا سرشت انتقادی دارد ولی انتقاد آن به همه چیز مربوط میشود نه به چیزی بخصوص. عقیده‌ی بسیاری بر این است که کارکرد معاصر هنر را همواره نوعی نقد اجتماعی به سرمایه‌داری، تبعیض نژادی، تبعیض جنسی و هموفوبیا را هدف خود قرار میدهد؛ این بدین معنی نیست که هنرمند معاصر بعیداست که به نقد سیاستهای مشخص و رژیمهای سیاسی قابل شناخت بپردازد، بلکه میخواهد بگوید که تصور این هنرمندان از سیاست معمولاً بسیار وسیع‌تر از آن است که به یک حکومت خاص و احزاب سیاسی مشخص محدود شود.
سیاست در حمایت از هنر
هرآنجا که دولتها یا مقامات رسمی هزینه‌های تولید آثار هنری را میپردازند یا به هر ترتیبی از هنر حمایت میکنند، سیاست نقشِ کارفرما را در خصوص هنر ایفاء میکند. سفارش‌های دولتی، با وجود اینکه منبع درآمدی برای هنرمندان محسوب میگردد، ممکن است که بین خواسته‌های هنرمندان و مصالح عمومی(به تشخیص حاکمان) تعارضاتی را موجب شود. موارد زیادی پیش‌آمده که که دولت بنا یا مجسمه‌ای را به هنرمندی سفارش داده و هنرمند بنا به صلاحدید و سلیقه‌ی خود آنرا به اتمام رسانده و دولت ناچار به برچیدن آن شده‌است. در واقع کمک دولتها به هنرمندان چنانچه آمیخته با ملاحظات سیاسی باشد، نمیتواند منبع حمایت مطمئنی به شمارآید. همچنین در جوامعی که مردم به دولت مالیات میپردازند، هنرمندانی که تحت حمایت دولت هستند مجبورند که حتی تعصبات دینی اقلیتها را هم در تولید آثار هنری در نظر بگیرند.
سیاست در تقابل با هنر
مقامات دولتی، رهبران احزاب، و نمایندگان جنبشهای اجتماعی میتوانند بر ضد محتوای سیاسی آثار و یا نتایج اخلاقی آثار هنری، زبان به اعتراض بگشایند. لیکن نهادهای سیاسی و حکومتها، اهرمهای قویتر از انتقاد در اختیار دارند یعنی آنها میتوانند به موجب اختیارات قانونی که در اختیار دارند بر تولید آثار هنری نظارت داشته و آنهارا مجاز و یا ممنوع اعلام کنند. افلاطون مبانی نظری سانسور را در گذشته‌های دور پی‌ریزی کرد. سانسور بر این فرض استوار است که وظیفه‌ی هنر خدمت به غایتهای سیاسی دولت است.
از قرن هجدهم تا همین اواخر پاسخ غربیان به دیدگاه‌های افلاطونی این بود که هنر مستقل بوده و هرگز ابزار سیاست یا هرچیز دیگری نیست. لیکن در اواخر قرن بیستم این دیدگاه ردشد و مقابله با سانسور سیاسی بیش از هر زمان دیگری با دشواری روبرو بوده‌است[. ( منبع: برگرفته‌ از مقالۀ نوئل کارول، کتاب مبانی جامعه‌شناسی هنر، ترجمۀ علی رامین ).

Folk Art: any of the art produced by so-called primitive peoples or by those who work outside the accepted traditions of a particular culture. هنر قومی
Avant Garde:
1. Avant-garde music, literature etc is extremely modern and often seems strange or slightly shocking: an avant-garde play. هنر پیشرو
2. The avant-garde the group of artists, writers etc who produce avant-garde books, paintings etc: a member of the avant-garde. گروه هنرمندان پیشرو

سبکها و مکاتب هنری:
اغلب در بیان سبکها ومکاتب هنری، بحث را از دوران رنسانس (نوزایی) در اروپا آغاز میکنند و پس از بیان چند مکتب و سبک هنری که زمینه ساز هستند، به هنر مدرن و سبکهای مختلف آن می پردازند. این سبکهای هنری یکی پس از دیگری بر هم تاثیر گذاشته و در بعضی موارد شکلگیری یک مکتب بدون وجود مکاتب قبلی قابل تصور نیست. از آنجا که در مطالعه‌ی تاریخ هنر، هنر یونان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بوده و در سیر تحول هنرها میبینیم که بارها به هنر این دوران ( هنر دوران کلاسیک یونان ) ارجاع شده و فرهنگهای مختلف از آن تاثیر زیادی پذیرفته و هنر آن دوران را به زبانِ روز و مناسب با شرایط خود بیان کرده اند که هنر رنسانس یکی از مهمترین این بازگشت‌هاست. به همین دلیل و به دلیل اینکه خود هنر رنسانس هم مانند هنر کلاسیک باستان در مکتبهای پس از خود بسیار تاثیرگذار بوده، اهمیت هنر کلاسیک در این میان دو چندان میگردد و ما به ناچار با وجود اینکه سعی داریم از بازگویی تاریخ بپرهیزیم، گفتار را از هنر کلاسیک آغاز کرده و نگاهی گذرا به هنر دوران‌های بعدی انداخته و زمینه را برای بررسی هنر مدرن آماده میکنیم.
داستان تاریخ هنر یونان به پایگاه دیرینش یعنی هنر اِژه‌ای باز میگردد که آغاز این هنر در حدود 2800ق‌.‌م بوده و محدوده‌ی جغرافیایی آن شامل جنوب یونان و جزایر دریای اِژه میباشد. هرچند که پیوستگی این هنر با هنر یونان موجب میشود که ما نتوانیم مرزی مشخص بین آن و هنر یونان ترسیم کنیم اما آغاز هنر یونان را میتوان از حدود 1000 ق‌.‌م دانست. هنر یونان را میتوان به چهاردوره‌ی هندسی، کهن‌وش، کلاسیک و هلنیستی تقسیم میگردد.
افول هنر اژه‌ای در واقع آغاز هنر یونانی‌است اما از بین همه‌ی هنرها سفالگری و نقاشی روی سفال ادامه پیدا کرد و به حالتی مبتنی بر طرحهای ساده‌ی هندسی دست یافت که به همین دلیل این دوره را هندسی نام‌گذاری کرده‌اند. در دوره‌ی بعدی نیز پیکره‌های سیاهرنگ که روی گلدانهای سفالی یونانی کار شده‌اند بهترین مثال برای هنر دوره‌ی کهن‌وش یا آرکائیک میباشند. جنگهای سی‌و دو ساله‌ی ایران و یونان که از 480 تا 448 ق‌.‌م ادامه یافت مرز بین هنر کلاسیک یونان و کهن‌وش بوده و فرمانروایی اسکندر بزرگ نیز شروع هنر دوره‌ی هلنیستی به حساب می‌آید.
انسان، طبیعت و عقل عناصر اصلی بینش یونانی و آرماتگرایی دقیق و منظم شاخص‌ترین ویژگی هنر یونانی بود.
دوره ي قوام پيكرسازي و اوج گيري هنر معماري يونان دوران کلاسیک بوده است. استفاده جدي از تنديسها به عنوان عناصر اصلي تزئيني در بنا، و بهره گيري از ستونهاي زيبا و عظيم معماي يونان را به اوج مي رساند به طوري كه تأثيرات وسيع آن را در ادوار بعد و در ممالك غرب شاهد هستيم. در دوره كلاسيك ، دانش كالبد شناسي و طيف بيشتري از فرمهاي آزاد به كار مي رود از اين رو شاهد تنوع بيشتري از حركات و موضوعات در اين هنر هستيم.
بارزترين ويژگي نگرش ديني يونان باستان كه در آثار هنري آن نيز منعكس است جهان بيني انسان گرايانه است. هنگامي كه در اديان يونان باستان دقيق شويم درمي‌يابيم كه مردمي كه تمدن يونان را تشكيل مي دادند و در دولت شهرهاي مستقلي مي‌زيسته اند كه داراي نظام ديني منسجم و يكپارچه اي نبود. به عبارت يگر دين مشخص و تعريف شده اي با شريعت منسجم و آداب و آئين هاي خاص در ميان يونانيان وجود نداشته است.كتاب مقدسي در ميان نبوده كه رابطه جهان ماده را با عالم ماوراء طبيعت برقرار كند. در عوض افسانه هايي در موردموجودات آسماني در ميان مردم روح داشته كه مادرها و مادربزرگ ها به صورت داستانهاي جذاب و پرنشيب و فراز براي زنان و فرزندزادگان خود تعريف مي كردند.
در دوره‌ی هلنیستی وسعت سرزمينهاي تحت نفوذ يونان موجب تنوعاتي مي گردد اما هويت مستقل و عميق يوناني كلاسيك را داراست.تأكيد بر احساسات و عواطف انساني ، و فرد گرايي در هويت تنديسها از ويژگي هنر پيكرسازي اين دوره است. موضوعات روزمره و مناظر عاميانه نيز از خصايلي است كه در اين عهد ظاهر مي شوند.
هنر روم
با اشغال امپراتوری اسکندر بدست رومیان، دوران هنر یونانی به پایان میرسد و هنر رومی در منطقه مطرح شد؛ ولی شخصیت خود را دیر بدست آورد زیرا که بیشتر ترکیبی از هنر یونان و تا جایی هنر خاور و هنر اتروریایی بود و حتی در دوره‌یی بدل‌سازی از روی پیکره‌های یونانی بسیار رواج یافت.ولی در مواردی از هنرمند خواسته میشد تا با تاکید و اغراق و سایر امکانات هنری به اثر هنری و خصوصا پیکره‌ها حالتی ربانی و پرشکوه بدهند.
با رسمیت یافتن دین مسیح در امپراتوری روم شرقی در قرن چهارم میلادی، در اروپا نیز دوران قرون وسطی آغاز میگردد که در مجموع شامل هنر بیزانس و هنر رومی‌وار یا رمانسک و هنر گوتیک میباشد که پس از آن دوران نوزایی یا رنسانس آغاز میشود.
هنر بیزانس هنری مسیحی بود و رسمی و باوقار و به جهان دیگر اشاره میکرد و عناصر هنری روم و یونان و مصر و ایران را درهم آمیخت. و بنای ایاصوفیه مربوط به دوران طلایی آن میشود.
جلسه‌ی هشتم
هنر در دوره رنسانس(1485-1660) (نقل از: http://others.persianblog.ir )
اما در تاریخ هنر بدیهی است که تحولات در عرصه ادبیات و هنر یک تا دو قرن پیش از رنسانس صنعتی و علمی رخ داده  و تحولات چشمگیری در این عرصه به وقوع پیوسته است؛ به طوری که رنسانس یا تولد دوباره در هنر پیش از صنعت و فلسفه به وقوع پیوسته است.
در نزد مورخان هنر این امر یقینی است که رنسانس هنری از ایتالیا آغاز شده، بدین ترتیب که هنرمندان ایتالیایی بر خلاف دیگر کشورهای اروپایی حاضر نشده بودند به سبک گوتیک در معماری تن دهند و حتی این مفهوم را به صورت طعن و استهزا برای این سبک به کار می‌‌بردند و علیه سبک گوتیک عصیان نموده و به سوی سبک جدید حرکت کردند.
به هر ترتیب، دوره سبک گوتیک به پایان رسیده بود و در معماری، افرادی همانند برونِلسکی و بِرامانته از جمله مؤثرترین معماران سبک جدید بودند. این گروه از معماران تلاش می‌کردند تا شیوه‌های کلاسیک معماری روم و یونان را که در تاریخ هنر از شکوه و عظمت هنری برخوردار بود، با پاره‌ای از خلاقیت‌ها و ابداعات، بار دیگر احیا کنند. به همین دلیل، برامانته می‌کوشید گنبد بنای ساختمان پانتئون را، که یکی از آثار برجسته معماری کلاسیک قلمداد می‌شود، بار دیگر بازآفرینی نماید.
لازم به ذکر است که از جهت اصطلاح‌شناسی و ریشه‌شناسی لغوی، منظور از کلمه رنسانس یا تولد دوباره، در میان موافقان با آن در دوره رنسانس، به معنای بازگشت به سوی سنت‌های کلاسیک هنر روم و یونان بود. در واقع، مخالفان سبک گوتیک معتقد بودند که می‌خواهند بار دیگر به سوی مولفه‌های هنری روم و یونان بازگردند و آن عناصر را احیا کنند.
یکی از نکات مهم در تاریخ هنر این است که همواره در طول تاریخ، تقابلی میان سبک کلاسیک با سبک‌های مخالف کلاسیک به چشم می‌خورد و پیوسته عصیان و مخالفت در برابر سنت‌های کلاسیک و تعلیمی وجود داشته است. هر گاه ابداع، خلاقیت، نوآوری و رها شدن از سنت‌های تعلیمی و کلاسیک به اوج خود می‌رسید، دوباره بازگشت به سوی سنت‌های کلاسیک تکرار می‌شد و عده‌ای از هنرمندان جنبش‌ هنری را به سوی مولفه‌های تعلیمی معطوف می‌نمودند. همان طور که هر از گاهی، عصیان در برابر سبک تعلیمی و کلاسیک شکل می‌گرفت و پاره‌ای از سبک‌های هنری در مخالفت با چارچوب‌های کلاسیک به وجود می‌آمد.
چه در عرصه هنر و چه در عرصه فلسفه، یونان و روم به منزله آرمان و ایده‌آل قلمداد می‌شد و هنرمندان و فیلسوفان اولیه، هرچند به تدریج به سوی ابداع و خلاقیت پیش رفتند و از سنت‌های یونانی و رومی فاصله گرفتند، اما در آغازِ جنبش رنسانس، خود را وفادار به سنت کلاسیک یونان و روم نشان می‌دادند؛ همان طور که در قرن هجدهم نیز وقتی که سبک باروک مطرح شد، هنرمندان نو‌کلاسیک در مخالفت با سبک باروک، بار دیگر به سوی مولفه‌های کلاسیک گرایش پیدا نمودند.
هنرمندان دوره رنسانس در عرصه نقاشی، مجسمه‌سازی و معماری، به دو دوره رنسانس آغازین یا اولیه و رنسانس پیشرفته یا مترقی تقسیم می‌شوند. دوره آغازین رنسانس به ابتدای قرن چهاردهم تا دهه دوم قرن پانزده تعلق دارد (1420 – 1300) و دوره دوم رنسانس متعلق به قرن چهاردهم تا پایان این قرن یعنی در سال‌های 1500 – 1420 می‌باشد.
از ویژگی‌های سبک معماری در عصر رنسانس آغازین، می‌توان به مولفه‌های ذیل اشاره نمود:
معماران از ساخت بنای کلیسا به سوی ساخت ساختمان‌ها شهری و غیر مذهبی یا کاخ‌ها و استفاده از نماسازی تزیینیِ در دیوارهای ساختمان‌ها به ساختن خانه‌های ییلاقی به پیروی از روم باستان تغییر موضع دادند. پیکرتراشی از جنبه تبلیغ دینی و ترویج مفاهیم دینی و کلیسایی خارج شد و از شخصیت‌های دینی، اسطوره‌زدایی نمود و در این دوره هنر بیش از آن‌که در خدمت کلیسا و چهره‌نمایی قدیسان باشد؛ برای اسطوره‌زدایی و تقدس‌زدایی از چهره‌های قدیسان است؛ از این رو، مجمسه‌های این دوران از هاله قدسی و چهره الهی برخوردار نیستند و  برعکس مجسمه‌سازان می‌کوشند تا چهره‌های قدیسان را واقع‌نمایانه، زمینی و دنیوی نمایش دهند. به همین جهت دوناتِلّو وقتی مجسمه حبقوق نبی را می‌سازد، آن قدر آن را بد منظر، بشری و دنیوی ساخته که این مجسمه به مجسمه پیغمبر کله کدو شهرت یافته است.الگوبرداری از مجسمه‌سازی روم و یونان، ساختن مجسمه‌ها به صورت بزرگ و تنومند، واقع‌نمایی به جای آرمان‌گرایی و اسطوره‌نمایی، تصویر زمینی از چهره قدیسان و پیامبران، جدا شدن هنر از تبلیغ دینی و به خدمت در آمدن هنر برای هنر.
در قرن پانزدهم، رنسانس مترقی یا پیشرفته شکل می‌گیرد و در این دوره، بزرگترین هنرمندان و نقاشان عصر رنسانس و حتی تاریخ هنر پا به عرصه وجود می‌گذارند. در این دوره، شاهد نقاشانی هستیم که هر یک از این نقاشان در تاریخ هنر کم‌نظیر هستند، به طوری که این دوره را عصر داوینچی، رافائل و میکلانژ نامیده‌اند.
بار دیگر در این دوره، بر خلاف رنسانس آغازین، رویکرد آرمان‌گرایانه و الهی به شخصیت‌های دینی و قدیسان در نقاشی‌ها، به جای واقع‌گرایی محض اوایل رنسانس شکل می‌گیرد، به طوری که وقتی رافائل می‌خواهد مریم مقدس را به تصویر بکشد، بر خلاف دوناتلو در تصویر حبقوق نبی، او را به شکل یک شخص معمولی نمی‌کشد، بلکه در تصویر مریم مقدس و عیسی مسیح، نجابت، پاکی و عفت را ترسیم می‌کند، به طوری که چهره مریم مقدس همچون دیگر زنان، معمولی و عادی نیست و تعالی و تقدس در چهره او موج می‌زند. به علاوه در نقاشی‌های هنرمندان این دوران، سوژه‌های مذهبی و دینی بیشتر می‌شود و بر خلاف رنسانس آغازین از تصاویر طبیعی و صحنه‌های عادی و عرفی کاسته می‌شود. در این دوران، از لئوناردو داوینچی، آثاری همچون مونالیزا، شام آخر، پرده‌های مریم عذرا در میان صخره‌ها به یادگار می‌ماند و یا از میکلانژ آثاری فاخر به یادگار می‌ماند که می‌توان به دو پیکره باکوس و سوگ مریم عذرا بر جسد مسیح، نقش برجسته مریم عذرا، تندیس داود و نقاشی‌های دیواری کلیسای سیستین اشاره نمود. آن گونه که در تاریخ هنر معروف است، وی سه سال بر روی داربست دراز ‌کشید و سقف کلیسای سیستین را نقاشی نمود و داستان‌های پیامبران و انبیا را به روایت کتاب مقدس بر روی آن حک کرد که از آثار جاویدان تاریخ هنر به شمار می‌آید.

از رنسانس تا هنر مدرن؛
در اهمیت هنر کلاسیک و ارتباط آن با هنر دورانهای بعد در گفتارهای پیشین سخن گفتیم و باید بدانیم که هرجا از واژه‌ی کلاسیک نام برده میشود در حقیقت منظور همان هنر کلاسیک رنسانس است مگر آنجا که واژگانِ هنرکلاسیک یونان بکار رود.
پس از دوران رنسانس شاهد حرکتهای فرهنگی هستیم که بطور پیوسته هنر این دوران را به هنر مدرن پیوند میدهد. در این فاصله نگرش به آرمانهای هنری و سلایق سفارش‌دهندگان آثار هنری بارها دستخوش دگرگونی شده و مثلا هنر باروکِ اروپا که با اندکی فاصله پس از رنسانس شکل گرفته و به ایجاد فضاهای بسیار شکوهمند و پُراحساس و در عین حال انسانگرایانه و غیر دینی شناخته میشود، پس از افراطی‌گری در این زمینه‌ها و خصوصاً وُفورِ تزیین و ریزه‌کاریهای بیش‌ازحد در هنر روکوکو به انزجار از این افراطی‌گریها انجامید و موجب شکل‌گیری هنر نوکلاسیک شده و در واقع بار دیگر شاهد گرایش هنرمندان و سفارش‌دهندگان آثار هنری به هنر کلاسیک یونان باستان هستیم.
عامل اجتماعی مهمی که در شکل‌گیری هنر نوکلاسیک تاثیر گذاشت همان افکار اجتماعی و سیاسی بود که جامعه‌ی ثروتمند مدار و اشرافی را -که حامیان اصلی هنر تجمّل‌گرای باروک و روکوکو بود- نپذیرفته و محکوم می‌کرد. تحت تاثیر چنین افکاری بود که پسند همگانی، از هنر پر تجملِ زمان یعنی باروک و روکوکو به هنر کلاسیک یونان تغییر کرد که البته کاوشهای تاریخی در اوایل قرن هجدهم و معرفیِ بهترِ هنر یونان باستان به مردم آن زمان در این گرایش بسیار موثر بود.
سردمداران نئوکلاسیک که شامل نقاشان، مجسمه‌سازان و ازهمه مهمتر منتقدان هنری میشدند، دست به تدوین ضوابط هنری زده و با نفوذ و قدرت حاکمانه آن را به جامعه‌ی هنری دیکته میکردند که این امر مجدداً موجب شکل‌گیری مکاتبی شد که هدف خود را در سرپیچی از اصول کلاسیک -یا به قول خود آنها مکتب‌خانه‌یی- می‌دیدند.
از مهمترینِ این گرایشهای جدید که در تقابل با نئوکلاسیک بودند میتوان به شیوه‌ی رمانتیک (Romantic)اشاره کرد. در مقابل مکتبِ نوکلاسیک که مبتنی بود بر برتری عقل بر احساس و شامل ویژگیهایی میشد نظیرِ رسمی و شهری بودن، پیروی از ضوابط تدوین‌شده، بیان فاخر و مضامین‌متعالی، هنر رمانتیک به چیرگی عقل بر احساس، مضامین روستایی و غیر‌رسمی، تصاویر رویایی، فردیت‌هنرمند، توجه به طبقات فرودست جامعه و آزادی تخیُّل شناخته میشود.در واقع در این مکتب یعنی مکتب رمانتیک، درونمایه‌های شرک‌پرستی و حماسی یونان از رونق افتاده و شورِ ایمان مسیحیت و شرق بسیار شورانگیزتر شمرده میشد.
این باززنده‌شدن هنر و فرهنگ قرون‌وسطی نه تنها در این دوران یعنی در اواسط قرن نوزدهم موجب شکلگیری دوباره‌ی هنر با ویژگیهای هنر دینی شد و مثلا معماریِ رمانتیک را به یک معنی احیای معماری گوتیک دانسته شد، بلکه هنر قرون وسطی بعدها مثلا در جُنبشِ بیانگری (Expressionism) دوباره منبع الهام هنرمندان میگردد.
سبک دیگری که در تقابل با نئوکلاسیک پدید آمد واقعی‌نمایی یا رئالیسم(Realism) بود. در ابتدا یعنی در همان زمانی که هنوز هنر نئوکلاسیک شیوه‌ی هنری مسلط به شمار میرفت، تمایلات واقعی‌نمایی و رمانتیک در آثار هنرمندان بطور پنهان مشهود بود. ویژگی این شیوه یعنی واقعی‌نمایی در بازنمایی واقعیت بدون گزینش و آرمانگرایی و همچنین پرهیز از بارعاطفی در مضامین آثارِ هنری (در تقابل با رمانتیک‌ها) و وصف پلیدیهای زندگی در طبقات فرودست و درواقع بازنمایی واقعیت با تمام نکات پسندیده و ناپسندش.
بدین ترتیب در فضایی که شیوه‌های گفته‌شده در بالا بهمراه چند مکتب و شیوه‌ی دیگر درکنار هم همزیستی کرده و هنرمندان و مشتریان خود را دارند و هیچ‌یک بطور کامل موجب زوال دیگری نشد، زمینه برای هنر مدرن مهیا شده و علایم ظهور آن هویدا میگردد.
Movement: جنبش
Expressionism: Is a style of painting, writing or music that expresses feelings rather than describing objects and experiences. The expressionism movement.بیانگری و هیجانگری
Realism: The style of art and literature in which things, especially unpleasant things, are shown or described as they really are in life.واقعی‌نمایی
Romantic: (Romantic art/literature etc) art or literature that is based on the ideas of romanticism.رمانتیک


هنر مدرن Modern art. سده‌ی نوزدهم.
تاریخ دقیق آغاز هنر مدرن مورد توافق منتقدین و صاحب‌نظران نیست. برخی هنر مدرن را اوایل قرن بیستم یعنی به سال ۱۹۰۵، یعنی زمان گشایش نمایشگاه فووها در سالن پائیز پاریس میدانند. هرچند که فوویسم(Fauvism) مهمترین جنبش در نقاشی سده‌ی بیستم محسوب میشود اما برخی دیگر ازجمله كریستوفر ویتكومب، پژوهشگر آمریكایی هنر، معتقدند كه هنر‌مدرن در دهه ۱۸۶۰م با نمایش تابلوی ناهار در سبزه زار اثر ادوارد مانه در سالن مردودهای پاریس آغاز می شود و حدوداً تا دهه ۱۹۷۰م ادامه می یابد. اما اصطلاح هنر مدرن كاربردش مختص قرن بیستم نیست، چنینو چنینی نقاش فلورانسی در کتابی با عنوان راهنمای نقاشان كه در سال ۱۴۳۷م تالیف كرده است توضیح می دهد كه جوتو چگونه نقاشی را مدرن ساخته است و همچنین جورجو وازاری نقاش، معمار و تاریخ نگار ایتالیایی در ۱۵۵۰م در كتابش با عنوان «زندگی هنرمندان» هنر عصر خویش را هنر «مدرن» می خواند.
به هر حال از آنجا که ما در گفتارهای پیشین به هنر رنسانس تا دوران هنر رمانتیک پرداختیم چندان تفاوتی نمیکند که آغاز هنر مدرن را از دوره‌ی رنسانس بدانیم یا نه و همین بس که اکنون بر این مطلب آگاهیم که هنر و فرهنگ در دوران رنسانس زیر تابش پرتو تفکر مدرنیته قرار گرفت چراکه مدرنیته رواج تفکریست که با نهادها و باورها و خرافه‌های سنتی مبارزه کند و با خردباوری یا راسیونالیسم و نیز با انسان باوری و بینش دنیوی همراه باشد.
ازآنجایی که هدف این گفتار ارایه‌ی مباحثی کلی در مورد مکاتب هنری قرنهای نوزدهم و بیستم میباشد، به مهمترین رویدادهای هنری در این قرون میپردازیم.
امپرسیونیسمImpressionism (دریافتگری) :
امپرسیونیسم نخستین جنبش نقاشی مدرن به شمار میآید و اسكار كلود مونه بنیانگذار این سبك در عرصه نقاشی بود. همانطور که پیش‌تر گفتیم، هنر مدرن در آن دوران در شرایطی بوجود آمد که چند سبک هنری بطور همزمان یا با اندکی تقدم و تاخر همزیستی میکردند و در شرایطی که درآن این همزیستی ممکن میشود هنر مدرن شکل گرفت.
در اینجا درک این نکته آسانتر میگردد که شیوه‌ی امپرسیونیسم با وجود اینکه یک تشکل مشخص با جهت‌گیری‌های تدوین‌شده نبود، لیکن هنرمندان و نقاشانی که نام امپرسیونیست را به خود پذیرفتند، در بعضی از جهت‌گیری‌ها با هم مشترک بودند؛ مثلا هنرمندان امپرسیونیست همگی مخالفت جدّی با سبکهای آکادمیک و شیوه‌های آموزشیِ مدرسه‌یی داشتند و با محوریت خیال و احساس و عاطفه در هنر رمانتی‌سیسم هم سرِ سازش نداشتند امّا در اینکه مقصود هنر باید ثبت پاره‌هایی از طبیعت به مدد یافته‌های علمی و فارغ از احساسات شخصی باشد با رئالیست‌ها هم‌رای بود. هنرمندان امپرسیونیست در ابتدا گروه هنریِ بی‌نامی را تشکیل داده و سپس آثارشان را در 1874م در یک نمایشگاهِ گروهی شرکت دادند که تابلوی امپرسیون:‌‌طلوع خورشید اثر مُنه نیز جزو همین آثار بوده همین نام بهانه‌یی شد تا امپرسیونیسم نام سبک هنریِ آنان گردد.
هدف اصلی امپرسیونیسم دست یافتن به یک طبیعت گرائی تازه بر اساس تجزیه و تحلیل دقیق رنگها و والورهای سایه روشن بود. امپرسیونیست ها می خواستند بازی نور برروی اشیاء را نشان دهند، البته در این کار بر نتایج تحقیقات علمی تکیه می‌کردند. هنرمندان امپرسیونیست برای اولین بار رنگهای تاریک نظیر سیاه را از روی پالت های رنگ خود برداشتند و سایه ها را از ترکیب رنگ شی با رنگ مکمل آن به دست آورد ند. همچنین برای آنکه بتوانند بازیهای نور را نشان دهند مجبور بودند با سرعت بیشتری کار کنند، به همین جهت معمولا سطح تابلوهای آنان بافتی خشن و لکه لکه پیدا می کرد. بعدها شیوه امپرسیونیسم تقریباً بصورت علمی در آمد (نئوامپرسیونیسم) که در آن رنگها با روش علمی بکار میرفتند. اعتقاد نقاشان (نئوامپرسیونیسم) آن بود که بااین روش، صداقت بصری نسبت به طبیعت به کمال خود می رسید. اما این افراط در طبیعت گرائی ( طبیعت گرائی علمی) در نهایت، زمینه را برای واکنشی ضد طبیعت گرایانه و کاملاً هنری، شیوه (پست امپرسیونیسم) را هموار کرد.
سَمبُلیسم Symbolism(نمادگرایی) :
در فضای هنری قرن نوزدهم و همچنین قرن بیستم تعداد زیادِ هنرمندانی که به صورت انفرادی و یا گروهی مستقل فعالیت میکردند موجب شکلگیری سبک‌ها و روشهای متنوعی شد که هرکدام نامی مخصوص به خود داشته و از ابتدای قرن نوزدهم به این‌سو بر تعداد گروههای هنری و خرده‌سبک‌ها افزوده میشود.
در این بین هنر نمادگرایی یا سمبلیسم جنبشی در ادبیات و هنرهای بصری بود که در ادامه‌ی هنر رمانتیسم بوجود آمده و تا دهه‌ی دوم قرن بیستم ادامه یافت. هنرمندان در این جنبش معتقد بودند که انعکاس واقعیت در هنر و ادبیات مطلوب نبوده و باید تا حد ممکن انگاره‌ها را به کمک نمادها و یا درواقع همان سمبل‌ها نشان داد. ذهنیت در کار سمبولیست ها شکل افراط به خود می گیرد و به همین دلیل مضامین هنر، سمبولیک و معما گونه است. شیوه نمایش اشیاء در آنها با شیوه های واقع گرایانه سنتی مغایرت داشت.
Impression: an idea, a feeling or an opinion that you get about sb/sth or that sb/sth gives you: My first impression of him was favorable.احساس، عقیده، خیال، ادراک
Impressionism: a style of painting used especially in France in the 19th century that uses colour instead of details of form to produce effects of light or feeling: دریافت‌گری
Symbolism: the use of symbols to represent ideas, especially in art and literature: she was interested in symbolism in literature. نمادگرایی



تعداد بازدید از این مطلب: 232
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود