نقطه موقعیت را نشان می دهد، طول و عرض ندارد و فضایی را اشغال نمیكند. نقطه نشان دهنده ابتدا و انتهای یك خط و محل تلاقی یا تقاطع دو خط است. در هنر تجسمی وقتی نام از نقطه برده می شود. منظور چیزی است كه دارای رنگ تیرگی، روشنی، اندازه و گاهی جرم باشد و در عین حال ملموس و قابل دیدن است. از این نظر در ظاهر تشابهی درمیان این مفهوم از نقطه با آنچه كه در ریاضیات به نقطه گفته میشود، وجود ندارد. زیرا در ریاضیات نقطه مو ضوعی ذهنی است كه در فضا یا بر صفحه تصور می شود، بدون آنكه قابل دیدن و لمس شدن باشد. اما این مفهوم ذهنی وقتی بخواهد نشان داده شود با استفاده از یك ابزار اثر گذاری مشخص می شود كه در این صورت تبدیل به یك نقطه بصری خواهد شد. مثل نشان دادن مركز دایره یا محل تقاطع دو پاره خط. یا وقتی بخواهیم خطی را بر صفحه ای رسم كنیم اولین تماس ابزار ما با صفحه یك نقطه خئاهد بود.
نقطه تجسمی ممكن است به وسیله یك ابزار اثر گذار به وجود آید. مثل اثر یك مداد، یك قلممو یا فشار و ضربهی چیزی سخت به روی یك سطح یا مثل لكه ای روشن بر سطح تیره و بالعكس. نقطه تجسمی ممكن است به وسیله جسمی كه دارای حجم نسبتا كوچكی است در فضا شكل بگیرد و یا بخش فرو رفته حجمی با شد. بنابراین نقطه در اثر تجسمی چیزی است كه كاملا ملموس و بصری كه بخشی از اثر تجسمی را تشكیل می دهد و دارای شكل و اندازه نسبی است. نقطه تجسمی نه تنها در آثار هنرمندان دیده می شود، بلكه در طبیعت و محیط پیرامون ما نیز قابل تشخیص است. ستاره های روشن یا لكه سفید ماه در پهنه آسمان تیره شب، یك پرنده و یا یك لكه ی ابر در پهنه آسمان می توانند به عنوان نقاط تجسمی در طبیعت تصور شوند. با این مثال روشن می شود كه نقطه تجسمی شكل خاصی ندارد و اندازه آن نسبی است. به عنوان مثال وقتی از فاصله دور به یك تك درخت در دشت نگاه می كنیم، به صورت یك نقطه تجسمی دیده می شود. اما وقتی به آن نزدیك می شویم یك حجم بزرگ می بینیم كه از نقاط متعدد (برگها) و خطوط (شاخه ها) شكل گرفتهاست بنابر این محدودهی فضایا یك سطح كه همان كادر است نقش تعیین كنندهای در تشخیص دادن نقطه تجسمی و معنا پیدا كردن آن دارد.